|
اصل صفحه آرشيو
درّوگهر پرتاب نامه
منو
بغل
Saturday, April 05, 2008
اين استاد ما بود که بست پيپر اوارد 2005 رو برده بود، رفته از قصابی مسلمونا گوشت حلال گرفته غذای سنتی کبکی درست کرده که حاجيتون ميل کنه! اييييينه! (-B
HALAL Pâté Chinois Québécois! پ.ن. اون زرشک پلو مرغ و کباب ديگی که گوشه های تصوير معلومه، بنده coauthor بودم توش! ديگه وقتشه که برم خونه بخت! (-B
لينک ثابت |
Monday, March 24, 2008
سلام (: ميلاد پيامبر رحمت -صلواتاللهوسلامهعليهوآله- و امام ابیعبدالله جعفر الصّادق -عليهالسلام-، رسيدن نوروز و شروع سال نو، بر شما مبارک باشه! (: اينجانب ليترالی شرمنده دوستان هستم که هنوز نشده خصوصی تبريک بگم، اما شما ما رو از دعا فراموش نکنيد لطفا... (:
لينک ثابت |
Wednesday, September 19, 2007
من 8 سالم بود که عمو شدم. اين جوان -ماشاءالله- خوشتيپ که ميبينيد، پسر داداش ماست که امسال تو المپياد کامپيوتر، مدال نقره جهانی رو برده. گفتم منم بدينوسيله يه پزی بدم به هرحال! (-B
پ.ن. بالاخره هيچ آدمی پِرفِکت نيست! اين آق حسامالدين ما هم باوجود همهی کاردُرُستيش امّا.... S-: ): حسام جان! عزيزم! آخه واقعاً چرا؟! ): نه! خودت فکر ميکنی چه عاملی باعث شد که همچين اشتباه بزرگی انجام دادی و -العياذبالله- پرسپوليسی شدی؟! p: (;
لينک ثابت |
Saturday, September 01, 2007
از همون بچگی مامانبزرگم خدابيامرز ميگفت اين سعيد پاش سبُکه، وقتی ميخواست بافتنی جديد دست بگيره، من بايد اولين نفری بودم که ميرفتم پيشش تا کار زود تموم شه! ولی نه اشتباه نکنين! پای سبک، دردسرای خاص خودشو داره! من تا حالا دو تا همخونهای داشتم تو مونترال که هر دوشون بعدِ عمری تجرّد، همچی که به پست ما خوردن يوهو ازدواج کردن يا ويزای خانوماشون جور شده، بعدشم منو با لَقَت انداختن بيرون که خانوماشون بيان! s-: آره ديگه عجالتاً که تا اينجاش تو يک سال، دو جفت عاشق و معشوق رو به هم رسونديم و دو بار هوملِس شديم! اماااااان از اين قدم سبک! (-B (;
پ.ن. جماعت منابعانسانی ميگن اگزيت اينترويو چيز به درد بخوريه چون کارمنده که ديگه تو سازمان نيست، خيلی دليلی برای خالی بستن نداره. منم که امروز اسبابکشی کردم رفتم، اما انصافا هم آيدين -پارسال که تازه اومده بودم- اِندِ مرامبازی رو ترکوند، هم دکتر احمد تو اين مدت چند ماهه مث برادر بزرگتر بود واسه ما. خلاصهش که بچهها متشکريم...بچهها متشکريم!
لينک ثابت |
Friday, August 10, 2007
رُوِی عن أميرالمؤمنين عليهالسلام قال إِذَا كَانَتْ لَكَ إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ حَاجَةٌ فَابْدَأْ بِمَسْأَلَةِ اَلصَّلاَةِ عَلَى رَسُولِهِ [صلىاللهعليهوآله] ثُمَّ سَلْ حَاجَتَكَ فَإِنَّ اَللَّهَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ حَاجَتَيْنِ فَيَقْضِيَ إِحْدَاهُمَا وَ يَمْنَعَ اَلْأُخْرَى. چون از خداوند سبحان حاجتى خواهى، با صلوات بر پیامبرش [صلىاللهعليهوآله] آغاز كن و سپس حاجت خود بخواه، كه خدا بزرگوارتر از آن است كه بدو دو حاجت برند، يكى را برآرد و ديگرى را باز دارد! -- نهج البلاغه، کلمات قصار 361
وَ صَلَّی الله عَلی سَيّدنا محمّدٍ وَ آله و سَلَّمَ تَسليماً کَثيراً! عید مبارک (:
لينک ثابت |
Tuesday, August 07, 2007
پ.ن.!. من از يهطرف آدم محافظهکاریام و سعی ميکنم فاصله ايمنی رو از سياست حفظ کنم، شکوه ِتاج سلطاني که بيمِ جان در او درج است کلاهي دلکش است اما به ترک سر نميارزد اما از يهطرفم ته دلم همچی به سياست علاقه دارم!
چند روز پيش -اتفاقی- يه سخنرانی کنت پولاک رو گوش دادم. آدم نميدونه خوشحال باشه از اينکه بعضيا تو آمريکا هستن که انقدر خوب و دقيق ايران رو ميشناسن -و احتمالاً ميتونن جلوی گزينههای خيلی احمقانه رو بگيرن-، يا اينکه بترسه به خاطر اينکه با اين همه دانش، راحت تر ميتونن ديپلماتهای ظاهرا گيج و ويج ما رو شکست بدن! بدون هيچ قضاوتی، چند جمله از سخنرانی رو عيناً نقل ميکنم: - Even though Iran does not have a perfect democracy, but, -by the standards of the Muslim Middle East- [...] it may be "the most democratic" of countries. - [Regarding the war in Iraq,] The Iranians have done more to help us than we ever have reason to expect. - Any Iranian dissident who would take money and support [from the US] is probably not someone who we would want to be giving money to and supporting! Because they are not serious [...] first, they are most likely agents of the Iranian government and second, -if they are not- they are probably thieves who jut want to take the money and run off to Switzerland! - He [Mr. AhmadiNejad] has been our most useful ally in this [the nuclear debate], because every time he opens his mouth, he drives another country into our column at the UN.
پ.ن.1. البته مايه شرمساريه که آدم از روی برنامه تلويزيونی قضاوت کنه، اما اين پولاکه قبلاً توی برنامه جان استوارت هم اومده بود. هم اين، هم فريد زکريا، هر دوشون تحليلاشون در مورد ايران، نسبتاً دقيق و منطقی به نظر ميرسه، حتی شايد دقيقتر از ولی نصر ايرانی زاده. پ.ن.2. الان ديدم پولاک و زکريا يکيشون فارغالتحصيل امآیتیه، اون يکی هاروارد! هرچی ميگذره اهميت دانشگاه رو بيشتر حس ميکنم! آدم يا درس نخونه، يا جای درست حسابی بخونه! البت به مکگيل ما هم ميگن هارواردِ کانادا! (-B "اما اين کجا و آن کجا؟!" (;
لينک ثابت |
Thursday, July 19, 2007
بسم الله! سابقهدار شديم رفت پی ِکارش! الان متن اين فيلم "به اسم دموکراسي" رو ديدم. آقا مسألتُن! اين "سرمايه اجتماعی" که اين آقا براندازه بابتش رفته زندان، همون سوشال کپیتال خودمونه؟! بنده شخصاً مخلص همه بروبکسِ سرباز گمنام هم هستم، ولی داداش بالاغيرتاً خطوط قرمز نظام رو یه مقدار ايناَدونس مشخص کنيد. راضی باشين که من سه ماهه سوشال کپیتال جزء اصلی موضوع تحقيقمه، ديگه خدايی نميتونم عوضش کنم! S-: خلاصهش که ای ننگ بر من که مشغول انقلاب ِِمخملی ِنرم بودم و خودم خبر نداشتم! (-B
پ.ن. های! ييييهو کسی جدی نگيره قضيه رو! ما تحقيقمون تو حوزهی بيزينسه فقط، فرق فوکوليم بخدا! |-:
لينک ثابت |
Sunday, July 01, 2007
از اتاق فرمان اطلاع دادن که عشقولانهی وبلاگ اومده پايين، درخواستِ شعر دَروَشُده. آخه گِرَد استيودنت که صب تا شب بايد پيپر بخونه ريپورت بنويسه، عشقولانهش کجا بود؟! به قول خواننده ارزشی، استاد جلال همّتی: "ديگه حالی به آدم ميمونه؟! نه واللا! / احوالی به آدم ميمونه؟! نه بللا! / پری! گلی به جمالت!... (الی آخر)".
اما به هر حال، در راستای اجرای اوامر مقامات مافوق، اينم شعر عشقولانهی قشنگ، با صدای خودِ فروغ (:
ای شب از رؤیای تو رنگین شده سینه از عطر توام سنگین شده ای به روی چشم من گسترده خویش شادیام بخشیده از اندوه، بیش همچو بارانی که شوید جسم خاک هستیام زآلودگی ها کرده پاک ای تپشهای تن سوزان من آتشی در مزرع مژگان من ای ز گندمزارها سرشارتر ای ز زرّین شاخه ها پر بار تر ای درِ بگشوده بر خورشیدها در هجوم ظلمتِ تردیدها با توام دیگر ز دردی بیم نیست هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست ...
لينک ثابت |
Thursday, May 24, 2007
ظاهراً زندگی تو شهر چندفرهنگه-چندزبانه، گاهی ارتباط رو راحتتر ميکنه. چند وقت پيش داشتم با يکی از منشیای دانشگاه حرف ميزدم، يادم نيومد اينا به پرونده چی ميگن. اولين چيزی که به ذهنم رسيد، معادلِ فرانسوی/فارسيش بود: "دوسيه"*! امروزم ميخواستم جُو بخَرم، انگليسيش رو بلد نبودم. به فروشنده -که عرب بود- گفتم آی اَم لوکينگ فور "شعير"**! (:
* Dossier، پرونده، File ** جو، Barley
پ.ن.1. الان فهميدم Dossier به انگليسی هم وارد شده. پ.ن.2. تو مونترال -مخصوصاً توی مرکز ِشهر- اکثر مردم، هم انگليسی و هم فرانسه رو صحبت ميکنن. جمعيت عربها هم نسبت به بقيه شهرای کانادا بيشتره (صدوپنجاه هزار نفر + ). پ.ن.3. سوپ جو درست کردم خدا! (-B پ.ن.4. سرما خوردم! S-:
لينک ثابت |
Thursday, May 17, 2007
"آن روز، آقای آوینی و مجله سوره جدی ترین منتقد سیاست های فرهنگی دولت سازندگی و مخصوصاً وزارت ارشاد بودند که وزیرش آقای سید محمد خاتمی بود. گاهی نقدها بسیار تند بودند اما در آنها هرگز توهینی و جسارتی به کسی نمی شد. یک روز صبح که سرکار آمدم دیدم آقا مرتضی در راهرو ایستاده و بسیار عصبانی است. گفت:"آقای مومنی، عبدالله تعلیمی نیامد؟" آقای تعلیمی راننده هر دو مجله بود. این که من چه پرسیدم و او چه گفت الان دقیقاً یادم نیست اما ماجرا از این قرار بود که در شماره جدید مجله که هنوز توزیع نشده بود، در سرمقاله آقای آوینی یک خطای چاپی پیش آمده بود و به جای "وزیر محترم ارشاد..." آمده بود "وزیر مختار ارشاد..." او که شب نسخه ای از آن به دستش رسیده بود، اولاً جلوی توزیع مجله را گرفته بود ثانیاً، نامه عذرخواهی برای آقای خاتمی نوشته بود و حالا منتظر بود آن نامه به دفتر وزیر رسانده شود. به یاد دارم بچه های سوره مأمور شدند به چاپخانه بروند و تمامی نسخه ها را با لاک سفید اصلاح کنند!"
-- از اينجا
پ.ن.1. ادب سيد مرتضی رو مقايسه کنيد با راه و رسم جناب دهنمکی، نويسندگان روزنامه وزين کيهان، بعضی از مداحان مشهور، و باقی مدعيان انتساب به حزبالله. پ.ن.2. اين هم جالبه و البته دردناک.
لينک ثابت |
ترو خخخدا يکی به من بگه اينا يعنی چیییی؟!!! o-: مملکتی داريم بهقرآن!!! (((:
-- از عکسهای مربوط به جمعآوري اراذل و اوباش تهران
لينک ثابت |
Sunday, May 13, 2007
اين روزا در حال ريسرچ هستم بَدفُرم. ديس ايز جاست اِ گليمپس:
توضيحات مربوط به عکس: 1- Quake III Arena - اهل ِدل ميدونن اسم اين اَرِنا هست "ميدون يقلوی" 2- Worms World Party - کِرم 3- ظرف غذا - مربوط به يک هفته اخير، طبيعتاً شسته نشده 4- ليوان چايی - منبع تأمين کافئين مورد نياز برای فعاليتهای خفن ِفکری 5- بيسکوئيت - غذای سالم و مقوّی، بسيار مفيد برای تناسب اندام 6- مقالهها - خوانده نشده، منحصراً مربوط به شب قبل از امتحان/دِدلاين، نات ايمپُرتَنت اَت آل (-B
لينک ثابت |
Tuesday, May 01, 2007
ای امّت شهيد پرور و هميشه در صحنهی پايتخت، اتاوا! ما داريم انشاءالله سه چهار هفته ديگه نزول اجلال ميکنيم ميايم ولايت شما بابت اين کنفرانسه. من فکر کردم کسی رو يادم نيومد. اما مرامی اگه کسی از خوانندگان وبلاگ، دوستان، بروبکس مدرسه، همکلاسيای دانشگاه، بچه محلّا، رفقای خط مقدّم، شهدا، صلحا، مرحوم کافی، حاج مهدی ارباب، هر کس که به گردنش حقّی داريم، ساکن اتاواست، خودش -با زبون خوش- خودشو معرفی کنه که ما يه نهاری، شامی، -ديگه مينيمم- چايیای، قهوهای، هاتچاکلتی، آب معدنیای، چيزی ازش بگيريم! (-B خداييش ديگه!
لينک ثابت |
يادش به خیر اين شعر رو اوّلبار آقای ابوترابی -با لهجهی افغانی- خوند واسمون، الان دوباره تو وبلاگ آقای ثروتی ديدمش. قشنگه ميارزه به خوندنش:
بازگشت غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت / پياده آمدهبودم، پياده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شكستهخواهدشد / و سفرهاي كه تهيبود، بستهخواهدشد و در حوالي شبهاي عيد، همسايه! / صداي گريه نخواهي شنيد، همسايه! همان غريبه كه قلّك نداشت، خواهدرفت / و كودكي كه عروسك نداشت، خواهدرفت
منم تمام افق را به رنج گرديده / منم كه هر كه مرا ديده، در گذر ديده منم كه ناني اگر داشتم، از آجر بود / و سفرهام -كه نبود- از گرسنگي پر بود بههرچهآينه،تصويرياز شكستِمناست / به سنگسنگ بناها،نشانِدستِمناست اگر به لطف و اگر قهر، ميشناسندم / تمام مردم اين شهر، ميشناسندم من ايستادم، اگر پشت آسمان خم شد / نماز خواندم، اگر دهر ابنملجم شد
طلسم غربتم امشب شكستهخواهدشد / و سفرهام كه تهي بود، بستهخواهدشد غروب در نفس گرم جاده خواهمرفت / پياده آمدهبودم، پياده خواهمرفت
چگونه بازنگردم، كه سنگرم آنجاست / چگونه؟ آه، مزار برادرم آنجاست چگونه باز نگردم كه مسجد و محراب / و تيغ، منتظر بوسه بر سرم آنجاست اقامه بود و اذان بود آنچه اينجا بود / قيامبستن و الله اكبرم آنجاست شكستهبالياماينجاشكست طاقتنيست / كرانهاي كه درآن خوب ميپرم آنجاست مگير خرده كه يك پا و يك عصا دارم / مگير خرده، كه آن پاي ديگرم آنجاست
شكسته ميگذرم امشب از كنار شما / و شرمسارم از الطاف بيشمار شما من از سكوت شب سردتان خبر دارم / شهيد دادهام، از دردتان خبر دارم تو هم بهسان من از يك ستاره سر ديدي / پدر نديدي و خاكستر پدر ديدي تويي كه كوچهی غربت سپردهاي با من / و نعش سوخته بر شانه بردهاي با من تو زخم ديدي اگر تازيانه من خوردم / تو سنگ خوردي اگر آب و دانه من خوردم
اگرچه مزرع ما دانههاي جو هم داشت / و چند بتّهی مستوجب درو هم داشت اگرچه تلخ شد آرامش هميشهیتان / اگرچه كودك من سنگ زد به شيشهیتان اگرچه متهم جرم مستند بودم / اگرچه لايق سنگيني لحد بودم دم سفر مپسنديد نااميد مرا / ولو دروغ، عزيزان! بحل كنيد مرا تمام آنچه ندارم، نهاده خواهمرفت / پياده آمدهبودم، پياده خواهمرفت به اين امام قسم، چيز ديگري نبرم / بهجز غبار حرم، چيز ديگري نبرم خدا زياد كند اجر دين و دنياتان / و مستجاب شود باقي دعاهاتان هميشه قلّك فرزندهايتان پر باد / و نان دشمنتان -هر كه هست- آجر باد!
لينک ثابت |
محسن نامجو جان! بچهباحال هستی، به جای خود، ولی بالاغيرتاً از اين به بعد ديگه آهنگاتو با "نينوا"ی عليزاده و "يادگار دوست" شهرام ناظري و "بيداد" شجريان مقايسه نکن. جو گير نشو داداش. باريکلا.
لينک ثابت |
Friday, April 27, 2007
آقای فريپور تعريف ميکرد توی يکی از جلسههای عترت، يکی از آقايون داشته چرت ميزده، ايشونم برای اينکه اذيتش کنه يهو ميپرسه آقای فلانی نظر شما در اين مورد چيه؟ اون بندهی خدا هم که تازه چرتش پاره شده بوده و کلّاً از موضوع بیخبر بوده خيلی جدی و قاطع ميگه "نظر من، نظر امامه!" (: حالا در مورد اين لوسبازيای جديد نيروانتظامی هم: نظر ما، نظر ايشونه.
پ.ن.1. يادش بخير! توی "ناکجاآباد" يه ديالوگ داشتم، ميگفتم "...نيرو انتظاميا اومدن! گفتم ایییییی خااااااک بر سر شما بی عرضه ها! ای درد و بلای جانبازا بخوره تو سر شما بی عرضه ها!..." بعد از اجرای اول تو جشنواره فجر، حراست سالن گير داد که اين توهين به نيرو انتظامیه، اگه تو اجرای بعدی حذفش نکنين حالتونو ميگيريم! مام خوب عمری حذف نکرديم! (B (; پ.ن.2. راستی! عکس اصلی صفحه اول نشنالپست ديروزم، يکی از همين عکسهای مربوط به رشادتهای بیدريغ جانبرکفان نيروانتظامی بود.
لينک ثابت |
Thursday, April 19, 2007
پيش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم / که زبانی چو بيان تو ندارد سخنم ره مگردان و نگه دار همين پرده راست / تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم چه غريبانه تو با ياد وطن می نالی / من چه گويم که غريب است دلم در وطنم شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت / کی بود باز که شوری به چمن درفکنم همه مرغان هم آواز پراکنده شدند / آه ازين باد بلاخيز که زد در چمنم نی جدا زان لب و دندان چه نوايی دارد / من ز بی همنفسی ناله به دل می شکنم بی تو آری غزل سايه ندارد لطفی / باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم...
پ.ن.1. گفتم حالا که زديم تو کار موسيقیجات، نهصد کيلوبايتَم ممدرضا لطفی بذارم واستون! گوش کنين حالشو ببرين!
پ.ن.2. فکر نکنم طبق هيچ معياری صدای استاد لطفی زيبا محسوب بشه اما در راستای اينکه من هيچيم به آدم نرفته، به طرز کاملاً جدیای شيفتهي صدا و استيل ِ درويشی ِ خوندنشم. ساز زدنش که ديگه بماند! احتمالا اين حرفم زيادی گلواژهس، نو آفِنس(!) اما من وقتي تکنوازي/دونوازي حسين عليزاده رو ميشنوم احساسم اينه که با سازش ...[بیادبی بود پاک شد!]. زيادی شلوغبازی در مياره! اما لطفی همچين مردونه ساز ميزنه! قوی ميزنه زخمهها رو! ضمناً تيريپپشَم خَفَنتره دَر کُل!
عليزاده و لطفی در ايّام جوانی! پ.ن.3. اميدوارم اين کلمههه زشت محسوب نشه. تو آژانس شيشهای -که از شبکه سراري پخش شده- سلحشور (رضا کيانيان) به احمد (قاسم زارع) ميگفت! فکر کنم لجيتيمايز شده باشه ديگه! [اون که پاک شد اينيکیام از حيظ انتفاع ساقط گرديد بالطبع! (: ]
لينک ثابت |
Sunday, April 08, 2007
عقايد نوکانتی ازآن من، شقايق نورماندی ازآن تو!
اين محسن نامجو که جديداً مد شده، همچين بچهباحال ميزنه. صداشم که يه جور بطَلَبی گَسِه. تو اين عکسم کار خوبی کرده کاپشنشو مث ما انداخته رو دوشش. کلاً دَمش گرمه.
پ.ن.1. ما که غيرت انقلابيمون به باد رفته، فعلاً تيريپمون رأفت اسلاميه، ولی خداييش يکی بهش بگه حالا شعر حافظ و مولوی رو به هم ميريزه خيالی نی، بامزهس، اما ديگه آيه قرآن رو با گيتار خوندن کار خوبی نيست مرامی. پ.ن.2. وحيد آزاد! ميخونی اينجا رو؟ تو باس ببينيش تئاتر شهر. جدّي بش بگو جوونی بابا جان هنوز، نکن اين کارو با خودت! پ.ن.3. دلم تئاتر شهر خواست بدفرم! |:
لينک ثابت |
Thursday, April 05, 2007
جناب دکتر نويد يک پست در مورد رنکينگ ژورنالهای علوم انسانی نوشته. آقايون داشته باشين که سال 2005 و 2006، معتبرترين ژورنالِ مديريت، MIS QUARTERLY ماست! (-B
پ.ن.1. حالا بماند که مقاله سوپروايزر بنده توي MISQ، جايزه بهترين مقاله سال 2005 رو هم برده! (-B نَفَس من بيدی تو استااااااااد! *: p: پ.ن.2. هر چند که خداييش از فضل سوپروايزر ما را چه حاصل؟! s-:
لينک ثابت |
Wednesday, April 04, 2007
اين شعر منسوب به امام مجتبی عليهالسلام رو پارسال که با بچهها مشهد بوديم شنيديم، اما هيچکدوم حفظ نشديم. دکتر آرام هم يه اشارهای بهش کرده. خدا لطف کرد و امسال مونترال، همون داستان رو دوباره شنيديم و اين بار ياد گرفتيم! (B اينم عيدی 17 ربيع ما به علی آقای آرام و بقيه دوستانی که متوجه ميشن اين عيديه (:
داستان اينه که فقير -خوشذوقی- شبهنگام خدمت حسن بن علی عليهماالسلام ميره و عرض ميکنه:
لَم يَبق لي شَيءٌ يُباعُ بدِرهمٍ / يَكفيكَ مَنظرُ حالتي عن مَخبري إلّا بَقايا ماءِ وجهٍ صُنــــــتُه / ألّا يُباع و قَد وَجَدتُك مُشتري چيزی برايم باقی نمانده که به درهمی بفروشمش، چهره من از روزگارم خبر ميدهد! تنها باقيماندهای از آبرويم هست که تا به حال نگاه داشتهبودم که نفروشم، ولی شما را خريدار [خوبی] ميبينم!
نقل شده که امام عليهالسلام "تمام" پولی که اون شب در منزل داشتند (ظاهرا ده، دوازده يا چهارده هزار درهم) رو به سائل ميدن و جواب شعرش رو هم فیالبداهه، با همون وزن و همون قافيه ميدن که:
عاجَلتَنا فأتاكَ وابلُ برّنا طَــلّا / وَ لَو أمهَلتنا لـَـــــــم نَقصر فَخُذ القَليل و كُن كأنّك لَم تَبَع / ما صُنتَه وكأنّنا لَم نَشتَري برای آمدن نزد ما شتاب کردی و از باران بخشش ما تنها نمی به تو رسيد، اما اگر بيشتر مهلت ميدادی کوتاهی نميکرديم! پس همين مقدار کم را بپذير و چنان فرض کن که انگار نه انگار تو چيزی فروختی و انگار نه انگار ما چيزی خريديم! (:
لينک ثابت |
Wednesday, March 28, 2007
ببخشيد بابت پينگ اشتباهي! ): هر سری که يه جای اين پست قبلي رو عوض ميکنم، بلاگر خودش پينگ ميکنه. اين نوشته پايين همچين يه جاييش ايراد داره، نَطَلَبه، رو نِروه، اما نميدونم کجاش! امروزم سر کلاس درس به جای اينکه به مباحث بياهميتي مثل تئوری استراکچريشن و تشعشعات فکری جناب آنتونی گيدنز گوش بدم، فکرم پیِ همين پست ناقصالخلقهی خودم بود! (:
لينک ثابت |
Tuesday, March 27, 2007
عيد بر عاشقان مبارک باد / عاشقان عيدتان مبارک باد!
هر کس اين عکسا رو روی وب گذاشته خدا عمرش بده! ما پارسال اينترنتو شخم زديم ده دوازده تا عکس قشنگ از ايران در بياريم واسه يه ارائه، آخرِشَم پرزنتيشنِ مالی نشد. تو اين اوضاع و احوال که ملّت تصوير خوبي از ايران ندارن، اينا رو برای دوستان خارجهایتون بفرستين. دوستان ما که هرکدومشون روزای بعد خدمتمون شرفياب ميشدن، مراتب ايمپرس شدنِ عميقِ خودشونو اعلام ميکردن. يکی از همکلاسیهای لبنانی هم جو گير شده که سال بعد دَستُالجمع بريم ايران!
پ.ن.1. ولی خودمونيم بعضی از اين عکسا يه نموره خوشگلتر از واقعيتش درنيومدن؟!!! D: عليرغم اينکه به دندان کشيدنِ شيربلال در معيت داش رضا زندوکيل و حاج حامد سليمی و جناب مهندس آرزومند، در ساحل درياچه ولشت صفای ويژهای داشت، ولی انصافاً -از فار از آي ريممبر- فضا به اندازه اين عکسِ بالا جينگولی نبود! پ.ن.2. کاش يه عده از اين جماعت هنرمند فليکرباز هم چند تا عکس از آثار باستانی غرب و طبيعت رؤيايي کرمانشاه و کردستان روی اينترنت بذارن.
لينک ثابت |
Friday, February 16, 2007
ديسکِليمر: اين پست متضمّن نکات غيراخلاقی ميباشد، بروبچههای هيأت نخونن! ويُوور ديسکِرشن ايز اَدوايزد!
دانشجوهاي دانشکده مهندسی -که خيلی خلاف و بيادب هستن- ميگن که دخترای دانشکده مديريت خوشگِلَن! بندگان خدا ميان دانشکده ما مراقب امتحان وايميستن بلکه دختراي ما رو ديد بزنن (البته پولشم ميگيرن)! حالا اين ترم ما يه درس با دانشکده روانشناسی وَرداشتيم، همچين که رفتيم سرِ کلاس و خواهران روانشناس رو ديديم، فهميديم که اَیییی دلِ غافل! دست بالای دست، بسيار است! خلاصه ديگه دانشکده مديريت و ساکنينش بالکُل سَقَطَ مِن عَينی! s-: اگه فردا ديدين من تغيير رشته دادم باز نگين چرا! (;
پ.ن.1. بابا جان! يه ذره جنبه داشته باشين! گفت که "تو به سيمای شخص مینگری / ما در آثار صُنع حيرانيم"! (الکی!) <-: پ.ن.2. تازه اين يکيو بگو! من درسای خودمونو با سلام و صلوات و منبميرم توبميری نمره ميارم، عوضش تو اين درسه چی؟! ميدترمش رو -همينجوری فرررت- فول مارک شدم! انگيزه هست آقا! انگيزه!!! (;
لينک ثابت |
ظاهراً ما خيلي غيرِ آپتوودِيت هستيم، من تازه ديشب فيلم "يک تکّه نان" کمال تبريزی رو از اينجا ديدم! آقا عجب فيلم قشنگيه! به قول مهران مديری شُشَم حال اومد! جدّی ها! بريد ببنيد!
پ.ن. فقط يه اشکال کوچيک! وقتی کل فيلم حول قرآن حفظ شدن يه نفره، بهتر بود خانومه اشتباه نميخوند، آيه 11 سوره مريم عليهاالسلام رو به جای "فاوحی اليهم" ميخونه "فاوحی اليه"! /-:
لينک ثابت |
Friday, February 02, 2007
نويد در مورد سناتور اوباما نوشته؛ عليرغم اينکه مطلقاً نه سر پيازم نه ته پياز، اما در راستای اينکه ما هم همينجوری الکی از تيريپ اين برادرمان باراک(بارَک) حسين اوباما خوشمان آمده، گفتيم يه اَد تبليغاتی ِ-بی جيره و مواجب- بريم واسش.
کليپ مصاحبه با جان استوارت کليپ سیانان در مورد شباهت اسم اوباما و اسامه، و ميدلنيم حسين کليپ سیانان برای ربط دادن لباس پوشيدن (کراوات نزدنِ) اوباما و احمدینژاد
پ.ن. ما به صورت خانوادگی در حمايت از کانديداهايی که بعدا شکست ميخورند سابقه داريم، اگه Akhlaghpour و Al Gore رو سرچ کنيد، اولين و دومين لينک در مورد پسر و دختر ِخان داداش ماست! (-B (;
لينک ثابت |
Friday, January 26, 2007
Sunday, January 07, 2007
روی عن عائشة قالت قال رسولالله [صلّیاللهعليهوآلهوسلّم] ذِكرُ عَلىٍ عِبادَةُ
عيد مبارک (:
لينک ثابت |
Saturday, December 23, 2006
اين روزا اصلا تو مود شرّ و ور گفتن نيستم، اما چون دوستان امر فرمودن ما هم بازی ميکنيم (وبلاگ نوشتن منم مثل سخنرانی معاون کلانتر شده! يادتونه؟!) (;
داستانهايی از زندگی من:
1. عقب مانده داداش معدل 18.62تو به رخ من نکش! يک هفته بعد از شروع کلاس اوّل دبستان، خانوم معلممون به مامانم گفت متأسفانه پسرتون عقب مانده ذهنيه، تا دير نشده توی مدرسه کودکان استثنايی ثبتنامش کنين!
2. متقلّب بالفطره من اولين نمره صفرم رو همون سال اوّل دبستان، و به خاطر تقلّب، گرفتم! سرِ ديکته، کتاب باز کرده بودم، خداييش همه چيزم داشت طبق برنامه پيش ميرفت تا اينکه يکی از بچهها -علي آرايش- پاشد گفت خانوم اجازه اخلاقپور داره تقلّب ميکنه! D:
3. بلا موتوری از اواخر دوم دبيرستان با هوندا 125 ميرفتم مدرسه. بچه 16-15 ساله گواهينامه موتور هم نداره طبيعتا، اوايل هم واقعا بلد نبودم برونم! يه بار با ماشين تصادف کردم، يه بار ليز خوردم افتادم زمين، يه بار با آدم تصادف کردم (خدا منو ببخشه!) يه بارم باعث شدم يه موتوريه ديگه با ماشين تصادف کنه! (البته همه اين تصادفا کوچيک بودن جدی). يه بارم نيرو انتظامی، موتورمو توقيف کرد که اين يکی ديگه کوچيک نبود اجدادم جلوی چشمم ظاهر شدن تا موتوره رو پس گرفتم! S-:
4. پروژه بابرکت يکی از ترمای ليسانس يه پروژه رو همزمان به 3 تا استاد واسه 3 تا درس مختلف دادم، بعدها همون پروژه رو عينا توی 2 تا از درسای فوق هم پرزنت کردم، پارسال هم يه بار ديگه واسه يه درس mba تو مکمستر باز همونو پرزنت کردم! ضمنا حميد اکبری هم همون پروژه منو به عنوان تکليف يکی از درساش داد، سيد جمال هم همون پروژه رو توی يکی از قراردادای شرکتش به مشتری تحويل داد! (الان که اينا رو نوشتم وسوسه شدم برم ببينم ميشه از توش يه موضوع واسه تز درآورد! جدی ها!)
5. عتاب يار پريچهره من تا حالا دقيقا 4 بار در حالی که بليط داشتم، و دير هم نرسيده بودم به راه آهن، قطار مشهد از جلوي چشمم رد شده ولي نتونستم سوارش بشم (يه بارشو حتی سوار هم شدم اما پيادهم کردن!) خلاصه حداقل برای من يکی روشن شده که مشرّف شدن خدمت مولايم عليهالسلام، نه به کسب است و اختيار! (:
پ.ن. الان ديدم که ليشام عزيز هم ما رو بازی داده. نميدونستم قراره ادامه پيدا کنه، پس منم از دکتر پيمان، حاج محسن، اون يکی حاج محسن، آبجی افرا و هومن دعوت ميکنم که اگه حسّش بود بينويسن.
لينک ثابت |
Saturday, October 21, 2006
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَداً - إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ!
سلام عليکم، آقا من خداييش حرفی واسه گفتن ندارم اينم که دارم مينويسم مال اينه که وحيد احسانی بهم ايميل زده گفته چرا ماه رمضان تعطيل کردی، بنويس! ما هم که کلاً تو مراممون نيست داش وحيد چيزی بگه بهمون، ما بگيم نه -حتی اگه منجر به نقض کردن حرفی که 20 سانتیمتر پايينتر نوشتيم بشه. وحيد احسانی جزو معدود آدماييه که بعد 13-12 سال رفاقت، من هنوز گناهی ازش نديدم و با خيال راحت پشت سرش نماز ميخونم. کلّی هم خاطره داريم باهاش که آخريش مال همين 3-2 ماه پيشه که جفتمون داشتيم غرق ميشديم تو دريا! جدی! S: اخيراً خبر رسيده که وحيد ما هم به سلامتی بععععععله! (: تبريک به وحيد عزيز و تبريکات مخصوص و مضاعف به خانومشون به خاطر اينکه خداييش دلِ خوووووب پسری رو بردن... (:
پ.ن. ضمناً حاج ياسر هم ديگه مرامبازی رو ترکونده و فايل 16مگی شبای احيا رو -با اون اينترنت دربِپيت ايران- ارسال کرده که خدايش خير کثير دهاد! البت اينجا هم الحمدلله مجالسی برقرار بود و بر خلاف انتظار ما، تيريپ هم اصلا سوسولبازی نبود! در اين حد که شب بيست و يکم، وسط سينه زنی، خودِ حاجی جَوگير شد عبا و عمامه رو کند و اومد وسط! (;
لينک ثابت |
Saturday, September 23, 2006
وَذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لّا إِلَهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ...
من ماه رمضان امسال يه حاجت دارم که -با تقريب خوبی- محال عقلی محسوب ميشه، اما به هرحال هر چی باشه إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ! (-B
پ.ن. وبلاگ تا آخر ماهِ مبارک تعطيله. لطف کنيد و ما رو از دعا فراموش نکنيد... (:
لينک ثابت |
Friday, September 22, 2006
البته اينکه آدم دانشکدهش بولوار سهرورد باشه و را به را با ياسر و علی مقدم و حميد و فرشيد گولّه کنه بره فرحزاد ديزی قليون صفای خاص خودشو داره، اما به هر حال بايد با شرايط کنار اومد ديگه! اينا همکلاسيای جديد هستن، کم کم دارن راه ميفتن!
توضيح: اين موجودات همه دانشجوی دکترا هستن، اونيم که اون وسطه قليونه!
پ.ن.1. پينگ پنگ رو هم ديشب اينيشييت کرديم شکر خدا! پ.ن.2. تو بيزنس اسکول يه فوتبال دستی هم داريم! من خداييش تا حالا خودمو کنترل کردم دست نزدم بهش! بروبکس دوره تابستون المپياد تأييد ميکنن که فوتبال دستی ميتونه مسير زندگی آدم رو عوض کنه!
لينک ثابت |
Sunday, September 17, 2006
در راستای اينکه همشهريان مونترالی منظره خونهشون رو تو وبلاگ گذاشتن، اينم "ويو" خونه -موقت- ما (در حقيقت خونهی آيدين که من در اون مشغول انجام عمليات چتربازي هستم)
بعله ديگه اينا قبر هستن! ما مشرف به بزرگترين قبرستان کانادا هستيم! S-: ((:
پ.ن.1. نکته مثبت قضيه اينه که فقط کافی سرمونو از پنجره بيرون بياريم تا حسابی متذکِّر آخرت بشيم! p-: پ.ن.2. البته ويو های قشنگتری هم داريم بابا (-B
لينک ثابت |
Saturday, September 16, 2006
ای بریده آن لب و حلق و دهان / که کند تف سوی مه یا آسمان تف برویش باز گردد بی شکی / تف سوی گردون نیابد مسلکی تا قیامت تف برو بارد ز ربّ / همچو تبّت بر روان بولهب شمع حق را پف کنی تو ای عجوز / هم تو سوزی هم سرت ای گندهپوز کی شود دریا ز پوز سگ نجس / کی شود خورشید از پف منطمس چون تو خفاشان بسی بینند خواب / کین جهان ماند یتیم از آفتاب مه فشاند نور و سگ عو عو کند / سگ ز نور ماه کی مرتع کند آسمانها بندهی ماه ویاند / شرق و مغرب جمله نانخواه ویاند زانکه لولاک است بر توقیع او / جمله در انعام و در توزیع او گر نبودی او نیابیدی فلک / گردش و نور و مکانیّ ملک رزقها هم رزقخواران ویاند / میوهها لبخشک باران ویاند
-- مثنوی-جلالالدّين محمد بلخي
پ.ن. البته انشاءالله قصد ايشان فقط نقل قول بوده و منظور ما هم همان امپراتور کذائي بيزانس است طبيعتاً.
لينک ثابت |
Friday, September 08, 2006
ما گدايان خيل سلطانيم / شهر بند هواي جانانيم بنده را نام خويشتن نبود / هر چه ما را لقب دهند آنيم گر برانند و گر ببخشايند / ره به جاي دگر نميدانيم چون دلارام ميزند شمشير / سر ببازيم و رخ نگردانيم
نيمه شعبان مبارک... (:
لينک ثابت |
Friday, August 25, 2006
از جان طمع بريدن آسان بود وليکن / از دوستان جانی مشکل توان بريدن
لينک ثابت |
Wednesday, June 14, 2006
طاقت ماندن در اين سراي به سر شد حوصله و صبر ز اندازه بدر شد هر چه زدم ناله و افغان چه ثمر شد اشك و تب و آه و ناله جمله هدر شد هر چه زدم ناله و افغان چه ثمر شد هيچ نيامد نواي دلبر دلدار!
شام نخوابيدم از تلالؤ رويت روز نجنبيدهام ز جادوي بويت اشك گره خورده در تسلسل مويت دست چو شاخ درخت خشك به سويت آبله زد پاي از تردّد كويت چند چو ديوانگان به كوچه و بازار؟!
ضجه زدم گاه شام و گاه دم چاشت عشق تو دردم نه كم نمود و نه برداشت ناز تو زخمم بخست و زخم دگر كاشت گر دل ما عشق دلبر دگري داشت حرمت اين هاي و هوي و ولوله ميداشت چند چو ديوانگان به كوچه و بازار؟!
اهل حرم سرفراز و فخر فروشند سلسله كشتگان كه بي لب و گوشند دسته مستان همه به جوش و خروشند زمره عشاق توكه حرف نيوشند با من مسكين زار جمله خموشند از كه بجويم علاج اين دل بيمار؟!
روي من آيينه دار روي تو گرديد يا كه به هر سو كه گشت، روي تو گرديد قلب چو جام خمار سوي تو گرديد يا كه تو ساقي شدي سبوي تو گرديد دل همه جا را به جستجوي تو گرديد يا تو بجستي و دل به خويش گرقتار!
خستهام از اضطراب چرخه مينا خستهام از فكرت نيامده فردا خستهام از مردمان بي سر و بي پا خستهام از هاي هاي و قهقهه غوغا خستهام آسوده ام كنيد خدا را در پي منزلگه و ز قافله بيزار!
عاشق تو تا كند فراق فراموش نوش كند دم به دم ز باده پرجوش آتش عشقش نگشت زين همه خاموش ليك ز اقبال بد به ميكده اش دوش صد غل و زنجير زد به گردن و بر دوش محتسب مست بي حياي جفاكار!
محتسبش مي كشد مگر زندش پي تا نخورد مي از اين سپس به دف و ني هر چه بنوشد به راز مي نبرد پي گرچه بنوشيد جرعه جرعه پياپي تلخ بخندد هنوز عكس تو بر مي عكس تو بر مي بماند و مست تو بر دار!
اي كه نوازي مرا و ناز كني نيز يا مگشا روي يا ز وصل مپرهيز دست مكن باز ، گر كني به من آويز يا شكر از لب مريز يا به لبم ريز يا به برم گير تنگ يا ز برم خيز يا بكشم خوار و زار يا نگهم دار!
دف به كف آريد، مه ز خانه برون شد چنگ به چنگ آوريد، گاه جنون شد چشم بگيريد هان، به فكر فسون شد طره مشكينش از حجاب برون شد تاب دو زلفش دو نون كن فيكون شد گفت گرفتار شو، شديم گرفتار!
-- احمد آقا محبّی آشتيانی
لينک ثابت |
Wednesday, May 10, 2006
در راستای اينکه چنديست ما -دور از جون- نطقمان کور شده و نوشتنمان نمياد، علیالحساب شما تنبور و آواز درويش حياتی رو گوش کنيد و حالشو ببريد تا بعععد! (:
علی گويم علی جويم - درويش حياتی
لينک ثابت |
Sunday, April 23, 2006
آقا ما از همان اوان طفوليت که ميرفتيم تو کوچه با اميد شميرانی و وحيد آزاد و کامران نجفزاده و متی ميرزايی و محمود مهران، فوتبال -و البته استپ هوايی و کارتبازی و هفسنگ- بازی ميکرديم، استقلالی بوديم؛ اون اوايل، دورهای که اين ژنرال قلعهنويی فعلی، هنوز اسمش اردشير بود و تازه از شاهين اومده بود، دوره جعفر مختاريفرد، مرتضی يکه، شاهرخ بيانی، عبدالعلي چنگيز، و رضا احدی (آره، جسارتاً همون دورهای که شماها به سيبزمينی ميگفتين ديبدمينی! p:) ما استقلالی بوديم؛ اون سالی که استقلال رفته بود دسته سه، را به را از پيام گچ خراسان و شهرداری ساری ميباخت -و ما متلکش رو ميخورديم- استقلالی بوديم؛ سر کلاس يکِ دو هم تو بازی استقلال پرسپوليس که با ايمان رحمتی و بابک فرهادی و بهمن دارالشفا استقلال وايميستاديم -هر چند که خشايار تشتزر اينا لولهمون ميکردن- اما بازم ما استقلالی بوديم؛ حالا که تيم قهرمان شده که ديگه جای خود دارد! (;
پ.ن. در همين راستا، متلکهای جناب دکتر هم باحال بيد! (;
لينک ثابت |
Sunday, April 16, 2006
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا (الفتح:29)
محمد [صلی الله عليه و آله] پيامبر خداست و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير [و] با همديگر مهربانند؛ آنان را در ركوع و سجود مىبينى که فضل و خشنودى خدا را خواستارند؛ از اثر سجود، نشان آنان در چهرههاشان نمايان است؛ اين صفت ايشان است در تورات، و مثل آنها در انجيل چون كِشتهاى است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقههاى خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد؛ تا از [انبوهى] آنان [خدا] كافران را به خشم دراندازد؛ خدا به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند آمرزش و پاداش بزرگى وعده دادهاست.
عيد مبارک! (:
لينک ثابت |
Saturday, April 01, 2006
اوکی! من ديگه شاک زدم. برادران و خواهران ايمانی –علی الخصوص حضرات مقيم خارجه- يه مشورتی بدين ببينم کجا برم از بين کويينز و مکمستر و مکگيل؟ در راستای اينکه فکر معقول بفرما گل بیخار کجاست، هر کدوم يه عيب و ايرادی دارن؛ کويينز تو رنکينگ از همه بالاتره (تو رنکينگ بيزينسويک، اسکول اوّل کانادا بلکه اولِ نان يو.اِسِه) ولی شهرش کوچيک و دورافتادس فاز نميده، مکگيل جای خوشناميه و رَنکش خوبه (تو رنکينگ فايننشال تايمز، سومه تو کانادا) ولی شهرش فرانسویه منم که فرنچ بيلميرم، مکمستر هم که اصلاً قربونش برم نيست تو رنکينگ! (همشون پیاچدی اين بيزينس يا منجمنت هستن با گرايش امآیاس و صبغهی بيهيويورال.) خودم بيشتر به دلمه که برم مکمستر؛ تعارف که نداريم من خيليم عشق علمآموزی نيستم، ترجيح ميدم يه جايی برم که همچينی يه نموره dodarable هم باشه، آدم بتونه اين 4-5 سال زندگی هم بکنه. هميلتون اصولاً خوش ميگذره، دوستای خوبی هم دارم اونجا، اينکلودينگ مازيار و رامين و افشين که همشون بَروبَکس بسيار بسيار رديفی هستن و کلاً ميشه با خيال راحت آويزنشون شد. ضمنا سوپروايزرم هم استاد باحاليه (باحال با معيارهای خودم البته؛ مثلا جمعهها با هم ميريم نمازجمعه!). اين از اين! اما از يه طرفم دلم نمياد از اعتبار کويينز و مکگيل بگذرم. حالا شماها –مخصوصا اگه از اوضاع مونترال اطلاع دارين- يه ذره ارشادم کنين بگين چه کنم. ميدونم معمولاً حسش نيس آدم جواب بده، ولی خداييش يه نظر مشورتی از خودتون دروکنين و خانوادهای را از نگرانی برهانيد. به کسايی که جواب درست بدن به قيد قرعه هزار دستگاه پيکان جوانان قرمز (گوجهاي) مدل 56 (دو کاربراته) به همراه يک دوره کامل آلبوم استاد يساری جاييزه ميدم. يالّا! يا ايميل بزنين يا اين پايين رو پر کنين خودش اتوماتيکاً ايميل ميشه. لطفاً دودر نکنين، باريکلا!
پ.ن. اين سيستم پايين گاهی مَللَق ميزنه، ترجيحاً يه ايميل بزنين به sa_akhlagh@yahoo. آقا جدّيه قضيه ها! جواب بدين مراماً!
لينک ثابت |
عشق کاريست که موقوف هدايت باشد! نگفتم از قطار جا ميمونيم؟! D: آقا اين سری من خداييش 45 دقيقه قبل حرکت، تو ايستگاهِ راهآهن بودم، اما بازم طبق معمول...!!! ((: البته شکر خدا رفتيم بالاخره با اتوبوس! (-B
به ترتيب روحالله، سعيد، يونس، علی اقبال، و دکتر آرام؛ ابوالحسن هم بود، جای حامد و مهدی هم قويّاً خالی بود!
لينک ثابت |
Monday, March 27, 2006
وَ مِنْ كَلاَمٍ لَهُ -عليهالسلام- قَالَهُ وَ هُوَ يَلِي غُسْلَ رَسُولِ اَللَّهِ -صلّیاللهعليهوآله- وَ تَجْهِيزَهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اَللَّهِ لَقَدِ اِنْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ اَلنُّبُوَّةِ وَ اَلْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ اَلسَّمَاءِ... وَ لَوْ لاَ أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ اَلْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَيْكَ مَاءَ اَلشُّئُونِ... بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي اُذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ وَ اِجْعَلْنَا مِنْ بَالِكَ
از سخنان اميرالمؤمنين عليهالسلام است در هنگام غسل و تدفين رسول خدا صلواتاللهوسلامهعليهوآله: پدر و مادرم به فدايت يا رسولالله! با مرگ تو چيزی گسسته شد که هرگز با مرگ ديگران گسسته نشده بود و آن رشته نبوت و پيامها و اخبار آسمانی بود... اگر ما را به شكيبايى فرمان نداده بودى و از بيتابی منع نكرده بودى، آنقدر مىگريستيم تا سرشكمان را به پايان رسانيم... پدر و مادرم به فدايت! در پيشگاه پروردگارت از ما ياد کن و ما را در خاطر خود دار!
نهج البلاغه - بخشي از خطبه 235
لينک ثابت |
Sunday, March 26, 2006
آقا جان! فعلا که خبري نيست! اگه احياناً پذيرش گرفتم دَندَم نرم شيرينی هم ميدم، حقالسکوت هم ميدم، حقالچايی هم ميدم، مستمری بازنشستگی، پاداش افزايش توليد، هزينه اياب و ذهاب، حق مسکن و عائلهمندی و اولاد ذکور بالای 25 سال هم ميدم! تو فقط سرِ جدّت يک هفته آروم باش! حلللللللله؟!!! ((:
پ.ن. من -اگه باز طبق معمول از قطار جا نمونم- انشاءالله يه دو سه روزی دارم ميرم خودمو ببندم پنجره فولاد، نيستم که جواب ياوهگويان شرق و غرب رو بدم، بالاغيرتاً خودتون انسان باشيد تو اين مدت! (;
لينک ثابت |
Sunday, March 12, 2006
تنيده ياد تو در تار و پودم ميهن ای ميهن بود لبريز از عشقت وجودم ميهن ای ميهن تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی فدای نام تو بود و نبودم ميهن ای ميهن به هر مجلس به هر زندان به هر شادی به هر ماتم به هر حالت که بودم با تو بودم ميهن ای ميهن اگر مستم اگر هشيار اگر خوابم اگر بيدار به سوی تو بود روی سجودم ميهن ای ميهن
تصنيف ياد تو - محمدرضا شجريان پ.ن.1. فايلش 1.5 مِگِه، صبر کنيد بياد... قشنگه! (از اينجا) پ.ن.2. آقا چنديست که ما برگشتيم به ميهن. نکته قابل تفتی هم نيست فعلا! s-:
لينک ثابت |
Monday, January 09, 2006
ما که دستمون از دنيا کوتاس، شماها پاشين برين سهراه ضرّابخونه، دشتستان دوم، حسينيه حاجيان، دعای عرفه رو با دکتر اسدی گرمارودی بخونين. يه مقدار اشک بريزين بلکه آدم شدين! <-:
پ.ن. حالا من يه چيزی گفتم! قبلش چک کنين ببينين امسال هم برنامه طبق روال سنواتی هست يا نيست!
لينک ثابت |
Friday, December 30, 2005
خداييش بعد عمری که ملت همه متلک بار ما ميکردن، بالاخره يکی ما رو تحويل گرفت! (-B حاجی دمت گرم! غلامم! D:
پ.ن. فرمود که "مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ"! انشاءالله! (:
لينک ثابت |
Friday, December 23, 2005
اين اراجيف رو مينويسم فکر نکنين حالم خوشه. میجست از سحاب امل رحمتی ولی / جز دیدهاش معاینه بیرون نداد نم در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت / الان قد ندمت و ما ینفع النّدم
لينک ثابت |
کدوماتون ميدونين ترخينه چيه؟! D: رزا منتظمی باس بياد پيش حاجيتون کارآموزی! ترخينه درست کردم تووووووپ! (-B ايناهاش:
چرا اينجوری نيگا ميکنين؟! واسه من، همينم کلّی پيشرفت محسوب ميشه!!! (;
لينک ثابت |
Monday, December 19, 2005
گفتم شايد برای بعضی از شما هم ديدن سيد خليل عالي نژاد به همراه محمدرضا و همايون شجريان، حسين عليزاده، و کيهان کلهر جالب باشه... خدايش بيامرزاد!
لينک ثابت |
Sunday, December 18, 2005
روی عن ابیعبدالله جعفر بن محمد الصادق عليهماالسلام قال: "أَحَبُّ إِخْوانى إِلَىَّ مَنْ أَهْدى إِلَىَّ عُيُوبى." محبوبترين برادرانم نزد من، كسى است كه عيبهايم را به من اهدا كند.
يکی از دوستان تذکر داد که اين پست آخر خوب نيست! ديديم راست ميگه خداييش! سلّمنا للحق! پاکش کرديم! (:
لينک ثابت |
Monday, December 05, 2005
آقا ما اينجا بيزينس ميزينس که ياد نگرفتيم، انگليسیمون هم فرقی نکرده (چون از همون اولش توپِ توپ بود! P-: )، ولی عوضش دارم هندی ياد ميگيرم اساسی! D:
اجالتاً اينو داشته باشين:
پ.ن.1. ميگه که "اَگر توم ميل جائو / زمانا چود دَنگی هَم"، ميشه: اگه تو رو داشته باشم، اين دنيا رو رها ميکنم! (يا يه چيزی تو همين مايهها خلاصه!) ((:
پ.ن.2. يه همخونهایه کنيايی هندی الاصل داريم! خداييش پسر خوبيه! شيعه هم هست شکر خدا! (:
لينک ثابت |
Sunday, November 27, 2005
گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت! به فرض اينکه قضيه وارد شدن اين آقا سگه به حرم سلطان، راست هم باشه ميبود، باز هم پناه بر خدا اگه قرار باشه اعتقادات ما با اين چيزا سفت و شل بشه!
اى كبك خوشخرام كه خوش مى روى به ناز / غره مشو كه گربه عابد نماز كرد!
لينک ثابت |
Thursday, November 24, 2005
عمر بگذشت به بيحاصلی و بوالهوسی...
هیییییی... 25 ساله شديم رفت پی کارش!
لينک ثابت |
Wednesday, November 23, 2005
امروز ميلنا (استادمه بابا خيال بد نکنين!) ميگفت سرچ واسه کلمهی sex تو اينترنت از مجموع سرچ کلمات travel, music, tv, shop و چندتا ديگه که يادم نيس، بيشتره!
پ.ن. همينجوری! گفتم اين کلمهها رو تو وبلاگ داشته باشيم، ملت سرچ ميکنن بيان اينجا، اُسکل شَن، بخنديم! (;
لينک ثابت |
خداييش فکر ميکنين کلاً چند نفر تو دنيا انقدر مخشون تاب داره که ممکنه مث من، يهو دلشون واسه صدای سعيد حداد تنگ بشه! D:
لينک ثابت |
Saturday, November 19, 2005
چند بند آخر نامه آيتالله سبحانی به دکتر سروش جالبه... و البته جمله آخر نامه آقای بهمنپور که "...هر آنچه که عرض شد تنها از باب بردن زيره به کرمان بود. والسلام." البته ما ريزتر از اين حرفا هستيم اما واقعا برای من هم شنيدن همچين حرفهايی از سروش خيلی سنگين بود...
پ.ن.1. اگه وقت داشتين اين سخنرانی دکتر در مورد يک حديث از امام صادق عليهالسلام رو بشنويد و مقايسه کنيد با اين حرفهای عجيب و غريب جديد (که آدم دلش نميخواد حتی بهش لينک بده)... پ.ن.2. نمیدانم بر سر سروش ما چه آمده است... /-:
لينک ثابت |
Sunday, November 13, 2005
"Bart! Don't make fun of grad students! They just made a terrible life choice!!!" -- Marge Simpson ps1. simpsons.wmvps2. To PhD, or not to PhD; that is the question! ;)
لينک ثابت |
ای دریغا لقمهای دو خورده شد / جوشش فکرت از آن افسرده شد سخت خاکآلود میآید سُخُن / آب تیره شد سرِ چَه بند کن تا خدایش باز صاف و خوش کند / او که تیره کرد هم صافش کند صبر آرد آرزو را نی شتاب / صبر کن والله اعلم بالصواب
لينک ثابت |
Thursday, October 06, 2005
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من / کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم
اوکی! بسه ديگه! ميخوام تا آخر ماه مبارک ديگه اينجا چيزی ننويسم انشاءالله! به قول بچهها گفتنی "مصلحت چنان ديدم كه در نشيمن عزلت نشينم و دامن صحبت فراهم چينم"! (-B هر چند که اميدی به من نيست که استفاده مفيد تری بکنم اما خوب ديگه... شايد خدا خواست و مام يه روزی آدم شديم به هر حال! (: چرا اينجوری نيگا ميکنين؟! محال عقلی نيست که! هنوز ميشه به معجزه اعتقاد داشت! D:
پ.ن.1. اينجا مسلمونای دانشگاه هر شب افطار ميدن! سيستم، حالی به حولیه! جای همهي بروبچ چترباز خالی! D: پ.ن.2. ديدين گفتم من آدم نميشم؟! (; پ.ن.3. خداوکيلی ما رو از دعا فراموش نکنين!
لينک ثابت |
Monday, October 03, 2005
رُوِی عن أميرالمؤمنين عليهالسلام قال إنّ رسولالله صلّیاللهعليهوآله خطبنا ذات يوم، فقال
أيها الناس! إنه قد أقبل إليكم شهر الله بالبركة و الرحمة و المغفرة، شهر هو عند الله أفضل الشهور و أيامه أفضل الأيام و لياليه أفضل الليالي و ساعاته أفضل الساعات، و هو شهر دعيتم فيه إلى ضيافة الله و جعلتم فيه من أهل كرامة الله، أنفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة و عملكم فيه مقبول و دعاؤكم فيه مستجاب...
ای مردم! همانا ماه خدا با بركت و رحمت و آمرزش، به شما روی کرده است، آن ماه نزد خدا بهترين ماهها و روزهايش بهترين روزها و شبهايش بهترين شبها و ساعتهايش بهترين ساعات است، در آن ماه به ميهمانی خدا خوانده شدهايد و از اهل كرامت خدا شدهايد، نَفَسهايتان در آن تسبيح و خوابتان عبادت و عملتان پذيرفته و دعايتان برآورده است...
لينک ثابت |
به کوي ميکده گريان و سرفکنده روم چرا که شرم همي آيدم ز حاصل خويش...
لينک ثابت |
Wednesday, September 28, 2005
يکی از يافته های ارزشمند من در کانادا اين بود که اين چينیيا سر 2 امتياز، سرويس عوض ميکنن!
پ.ن.1. خداييش راکتش پنهولدر بود، همچین رادستم نبود وگرنه سوسکشون ميکردم!!! (; پ.ن.2. دفعه اول که اينجا بازی ميکردم، کلّی خوشحال بودم که دارم از حقانيت پينگ پنگ کشورم در مقابل اين اجنبیهای کافر دفاع ميکنم، وسطای بازی از طرف پرسيدم سو ور آر يو فرام گای؟! برگشته ميگه فرام ايران اند يو؟! &-: پ.ن.3. کلا نشد ما يه کاری بکنيم وسطش اسکل نشيم!!! ((:
لينک ثابت |
Thursday, September 22, 2005
پست آخر رو پاک کردم! نه منباب اينکه بيمزه بود؛ بيمزه تر از اونم زياد نوشتم! منباب اينکه احساس کردم ممکنه توهين به عقايد يه عده باشه! زيادی لوس شدم تازگيا! نه؟! (;
لينک ثابت |
Sunday, September 18, 2005
ما که اينجا حسابی گبر شديم! آی جماعتی که ايران هستين، خداوکيلي نيمه شعبان ما رو فراموش نکنين! ضمنا بروبکس هيئت که طبق روال سنواتی ميرين خونه علی اقبال! تجریه ثابت کرده که دعاهای شما مستجاب بشو نيست! p: شما فقط به جای من بخورين! (;
پ.ن.1. 169 ميليون نفر اسکايپ رو دانلود کردن، چيز خوبيه... پ.ن.2. اينم چيز خوبيه، جهت قبله و اوقات نماز رو برای 6 ميليون شهر داره...
لينک ثابت |
Friday, September 09, 2005
آقا ما با اجازه بزرگترا بلاد کفريم فعلن.
عليرغم تمام گمانهزنی های دوستان مبنی بر مهيّا بودن حال و حول فراوان، ظاهرا از اين خبرا نيست و ممهی مربوطه رو لولو -بالللکل- برده! اگه رفقای هيئتی مقيم هميلتون نبودن ما دو سه شب اول باس لب جوق آب ميخوابيديم! (يا آويزون بقيه ميشديم به هر حال!)
کلاً هم خداييش نکته قابل عرضی نيست، همه چيز خيلی عادي و تقريبا عين تهران خودمونه؛ انقدر عين تهران که صابخونمون بهم ميگه حاج سعيد! D:
تازشم الان اينا رو که بنويسم ميخوام برم نماز جمعه انشاءالله! ((: جدّی! (-B
لينک ثابت |
Tuesday, August 23, 2005
من این نامه که اکنون مینویسم / به آب چشم پر خون مینویسم! با دلی مالامال از اندوه، مينويسم که در تاريخ ثبت بشه! امشب ميثم و ابوالحسن و مهدی و علی و دکتر آرام و يونس و محمد حسين و الياس و روح الله و محمد و حامد، طی يک اقدام کاملاً غيرآکادميک، به زور، به زور، ازم شام گرفتن! آخه آدم دردشو به کی بگه؟!!! )):
پ.ن. چيه داداش؟! چرا اينجوری نيگا ميکنی؟! ملّت گودبای پارتی ميگيرن، ما گودبای هيئت گرفتيم! حرفيه؟! (;
لينک ثابت |
Saeed AkhlaghpourSaeed AkhlaghpourMohammad Taherzadeh Sani
|