Balaa Logo

 

اصل صفحه
آرشيو درّوگهر
پرتاب نامه
منو بغل

Wednesday, June 14, 2006

طاقت ماندن در اين سراي به سر شد
حوصله و صبر ز اندازه بدر شد
هر چه زدم ناله و افغان چه ثمر شد
اشك و تب و آه و ناله جمله هدر شد
هر چه زدم ناله و افغان چه ثمر شد
هيچ نيامد نواي دلبر دلدار!

شام نخوابيدم از تلالؤ رويت
روز نجنبيده‌ام ز جادوي بويت
اشك گره خورده در تسلسل مويت
دست چو شاخ درخت خشك به سويت
آبله زد پاي از تردّد كويت
چند چو ديوانگان به كوچه و بازار؟!

ضجه زدم گاه شام و گاه دم چاشت
عشق تو دردم نه كم نمود و نه برداشت
ناز تو زخمم بخست و زخم دگر كاشت
گر دل ما عشق دلبر دگري داشت
حرمت اين هاي و هوي و ولوله ميداشت
چند چو ديوانگان به كوچه و بازار؟!

اهل حرم سرفراز و فخر فروشند
سلسله كشتگان كه بي لب و گوشند
دسته مستان همه به جوش و خروشند
زمره عشاق توكه حرف نيوشند
با من مسكين زار جمله خموشند
از كه بجويم علاج اين دل بيمار؟!

روي من آيينه دار روي تو گرديد
يا كه به هر سو كه گشت، روي تو گرديد
قلب چو جام خمار سوي تو گرديد
يا كه تو ساقي شدي سبوي تو گرديد
دل همه جا را به جستجوي تو گرديد
يا تو بجستي و دل به خويش گرقتار!

خسته‌ام از اضطراب چرخه مينا
خسته‌ام از فكرت نيامده فردا
خسته‌ام از مردمان بي سر و بي پا
خسته‌ام از هاي هاي و قهقهه غوغا
خسته‌ام آسوده ام كنيد خدا را
در پي منزلگه و ز قافله بيزار!

عاشق تو تا كند فراق فراموش
نوش كند دم به دم ز باده پرجوش
آتش عشقش نگشت زين همه خاموش
ليك ز اقبال بد به ميكده اش دوش
صد غل و زنجير زد به گردن و بر دوش
محتسب مست بي حياي جفاكار!

محتسبش مي كشد مگر زندش پي
تا نخورد مي از اين سپس به دف و ني
هر چه بنوشد به راز مي نبرد پي
گرچه بنوشيد جرعه جرعه پياپي
تلخ بخندد هنوز عكس تو بر مي
عكس تو بر مي بماند و مست تو بر دار!

اي كه نوازي مرا و ناز كني نيز
يا مگشا روي يا ز وصل مپرهيز
دست مكن باز ، گر كني به من آويز
يا شكر از لب مريز يا به لبم ريز
يا به برم گير تنگ يا ز برم خيز
يا بكشم خوار و زار يا نگهم دار!

دف به كف آريد، مه ز خانه برون شد
چنگ به چنگ آوريد، گاه جنون شد
چشم بگيريد هان، به فكر فسون شد
طره مشكينش از حجاب برون شد
تاب دو زلفش دو نون كن فيكون شد
گفت گرفتار شو، شديم گرفتار!


-- احمد آقا محبّی آشتيانی

   لينک ثابت   




Saeed AkhlaghpourSaeed AkhlaghpourMohammad Taherzadeh Sani