|
اصل صفحه آرشيو
درّوگهر پرتاب نامه
منو
بغل
Thursday, May 24, 2007
ظاهراً زندگی تو شهر چندفرهنگه-چندزبانه، گاهی ارتباط رو راحتتر ميکنه. چند وقت پيش داشتم با يکی از منشیای دانشگاه حرف ميزدم، يادم نيومد اينا به پرونده چی ميگن. اولين چيزی که به ذهنم رسيد، معادلِ فرانسوی/فارسيش بود: "دوسيه"*! امروزم ميخواستم جُو بخَرم، انگليسيش رو بلد نبودم. به فروشنده -که عرب بود- گفتم آی اَم لوکينگ فور "شعير"**! (:
* Dossier، پرونده، File ** جو، Barley
پ.ن.1. الان فهميدم Dossier به انگليسی هم وارد شده. پ.ن.2. تو مونترال -مخصوصاً توی مرکز ِشهر- اکثر مردم، هم انگليسی و هم فرانسه رو صحبت ميکنن. جمعيت عربها هم نسبت به بقيه شهرای کانادا بيشتره (صدوپنجاه هزار نفر + ). پ.ن.3. سوپ جو درست کردم خدا! (-B پ.ن.4. سرما خوردم! S-:
لينک ثابت |
Thursday, May 17, 2007
"آن روز، آقای آوینی و مجله سوره جدی ترین منتقد سیاست های فرهنگی دولت سازندگی و مخصوصاً وزارت ارشاد بودند که وزیرش آقای سید محمد خاتمی بود. گاهی نقدها بسیار تند بودند اما در آنها هرگز توهینی و جسارتی به کسی نمی شد. یک روز صبح که سرکار آمدم دیدم آقا مرتضی در راهرو ایستاده و بسیار عصبانی است. گفت:"آقای مومنی، عبدالله تعلیمی نیامد؟" آقای تعلیمی راننده هر دو مجله بود. این که من چه پرسیدم و او چه گفت الان دقیقاً یادم نیست اما ماجرا از این قرار بود که در شماره جدید مجله که هنوز توزیع نشده بود، در سرمقاله آقای آوینی یک خطای چاپی پیش آمده بود و به جای "وزیر محترم ارشاد..." آمده بود "وزیر مختار ارشاد..." او که شب نسخه ای از آن به دستش رسیده بود، اولاً جلوی توزیع مجله را گرفته بود ثانیاً، نامه عذرخواهی برای آقای خاتمی نوشته بود و حالا منتظر بود آن نامه به دفتر وزیر رسانده شود. به یاد دارم بچه های سوره مأمور شدند به چاپخانه بروند و تمامی نسخه ها را با لاک سفید اصلاح کنند!"
-- از اينجا
پ.ن.1. ادب سيد مرتضی رو مقايسه کنيد با راه و رسم جناب دهنمکی، نويسندگان روزنامه وزين کيهان، بعضی از مداحان مشهور، و باقی مدعيان انتساب به حزبالله. پ.ن.2. اين هم جالبه و البته دردناک.
لينک ثابت |
ترو خخخدا يکی به من بگه اينا يعنی چیییی؟!!! o-: مملکتی داريم بهقرآن!!! (((:
-- از عکسهای مربوط به جمعآوري اراذل و اوباش تهران
لينک ثابت |
Sunday, May 13, 2007
اين روزا در حال ريسرچ هستم بَدفُرم. ديس ايز جاست اِ گليمپس:
توضيحات مربوط به عکس: 1- Quake III Arena - اهل ِدل ميدونن اسم اين اَرِنا هست "ميدون يقلوی" 2- Worms World Party - کِرم 3- ظرف غذا - مربوط به يک هفته اخير، طبيعتاً شسته نشده 4- ليوان چايی - منبع تأمين کافئين مورد نياز برای فعاليتهای خفن ِفکری 5- بيسکوئيت - غذای سالم و مقوّی، بسيار مفيد برای تناسب اندام 6- مقالهها - خوانده نشده، منحصراً مربوط به شب قبل از امتحان/دِدلاين، نات ايمپُرتَنت اَت آل (-B
لينک ثابت |
Tuesday, May 01, 2007
ای امّت شهيد پرور و هميشه در صحنهی پايتخت، اتاوا! ما داريم انشاءالله سه چهار هفته ديگه نزول اجلال ميکنيم ميايم ولايت شما بابت اين کنفرانسه. من فکر کردم کسی رو يادم نيومد. اما مرامی اگه کسی از خوانندگان وبلاگ، دوستان، بروبکس مدرسه، همکلاسيای دانشگاه، بچه محلّا، رفقای خط مقدّم، شهدا، صلحا، مرحوم کافی، حاج مهدی ارباب، هر کس که به گردنش حقّی داريم، ساکن اتاواست، خودش -با زبون خوش- خودشو معرفی کنه که ما يه نهاری، شامی، -ديگه مينيمم- چايیای، قهوهای، هاتچاکلتی، آب معدنیای، چيزی ازش بگيريم! (-B خداييش ديگه!
لينک ثابت |
يادش به خیر اين شعر رو اوّلبار آقای ابوترابی -با لهجهی افغانی- خوند واسمون، الان دوباره تو وبلاگ آقای ثروتی ديدمش. قشنگه ميارزه به خوندنش:
بازگشت غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت / پياده آمدهبودم، پياده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شكستهخواهدشد / و سفرهاي كه تهيبود، بستهخواهدشد و در حوالي شبهاي عيد، همسايه! / صداي گريه نخواهي شنيد، همسايه! همان غريبه كه قلّك نداشت، خواهدرفت / و كودكي كه عروسك نداشت، خواهدرفت
منم تمام افق را به رنج گرديده / منم كه هر كه مرا ديده، در گذر ديده منم كه ناني اگر داشتم، از آجر بود / و سفرهام -كه نبود- از گرسنگي پر بود بههرچهآينه،تصويرياز شكستِمناست / به سنگسنگ بناها،نشانِدستِمناست اگر به لطف و اگر قهر، ميشناسندم / تمام مردم اين شهر، ميشناسندم من ايستادم، اگر پشت آسمان خم شد / نماز خواندم، اگر دهر ابنملجم شد
طلسم غربتم امشب شكستهخواهدشد / و سفرهام كه تهي بود، بستهخواهدشد غروب در نفس گرم جاده خواهمرفت / پياده آمدهبودم، پياده خواهمرفت
چگونه بازنگردم، كه سنگرم آنجاست / چگونه؟ آه، مزار برادرم آنجاست چگونه باز نگردم كه مسجد و محراب / و تيغ، منتظر بوسه بر سرم آنجاست اقامه بود و اذان بود آنچه اينجا بود / قيامبستن و الله اكبرم آنجاست شكستهبالياماينجاشكست طاقتنيست / كرانهاي كه درآن خوب ميپرم آنجاست مگير خرده كه يك پا و يك عصا دارم / مگير خرده، كه آن پاي ديگرم آنجاست
شكسته ميگذرم امشب از كنار شما / و شرمسارم از الطاف بيشمار شما من از سكوت شب سردتان خبر دارم / شهيد دادهام، از دردتان خبر دارم تو هم بهسان من از يك ستاره سر ديدي / پدر نديدي و خاكستر پدر ديدي تويي كه كوچهی غربت سپردهاي با من / و نعش سوخته بر شانه بردهاي با من تو زخم ديدي اگر تازيانه من خوردم / تو سنگ خوردي اگر آب و دانه من خوردم
اگرچه مزرع ما دانههاي جو هم داشت / و چند بتّهی مستوجب درو هم داشت اگرچه تلخ شد آرامش هميشهیتان / اگرچه كودك من سنگ زد به شيشهیتان اگرچه متهم جرم مستند بودم / اگرچه لايق سنگيني لحد بودم دم سفر مپسنديد نااميد مرا / ولو دروغ، عزيزان! بحل كنيد مرا تمام آنچه ندارم، نهاده خواهمرفت / پياده آمدهبودم، پياده خواهمرفت به اين امام قسم، چيز ديگري نبرم / بهجز غبار حرم، چيز ديگري نبرم خدا زياد كند اجر دين و دنياتان / و مستجاب شود باقي دعاهاتان هميشه قلّك فرزندهايتان پر باد / و نان دشمنتان -هر كه هست- آجر باد!
لينک ثابت |
محسن نامجو جان! بچهباحال هستی، به جای خود، ولی بالاغيرتاً از اين به بعد ديگه آهنگاتو با "نينوا"ی عليزاده و "يادگار دوست" شهرام ناظري و "بيداد" شجريان مقايسه نکن. جو گير نشو داداش. باريکلا.
لينک ثابت |
Saeed AkhlaghpourSaeed AkhlaghpourMohammad Taherzadeh Sani
|