Balaa Logo

 

اصل صفحه
آرشيو درّوگهر
پرتاب نامه
منو بغل

Wednesday, September 19, 2007

من 8 سالم بود که عمو شدم. اين جوان -ماشاءالله- خوشتيپ که ميبينيد، پسر داداش ماست که امسال تو المپياد کامپيوتر، مدال نقره جهانی رو برده. گفتم منم بدينوسيله يه پزی بدم به هرحال! (-B



پ.ن. بالاخره هيچ آدمی پِرفِکت نيست! اين آق حسام‌الدين ما هم باوجود همه‌ی کاردُرُستيش امّا.... S-: ):
حسام جان! عزيزم! آخه واقعاً چرا؟! ): نه! خودت فکر ميکنی چه عاملی باعث شد که همچين اشتباه بزرگی انجام دادی و -العياذبالله- پرسپوليسی شدی؟! p: (;

   لينک ثابت   




Saturday, September 01, 2007
از همون بچگی مامان‌بزرگم خدابيامرز ميگفت اين سعيد پاش سبُکه، وقتی ميخواست بافتنی جديد دست بگيره، من بايد اولين نفری بودم که ميرفتم پيشش تا کار زود تموم شه!
ولی نه اشتباه نکنين! پای سبک، دردسرای خاص خودشو داره! من تا حالا دو تا همخونه‌ای داشتم تو مونترال که هر دوشون بعدِ عمری تجرّد، همچی که به پست ما خوردن يوهو ازدواج کردن يا ويزای خانوماشون جور شده، بعدشم منو با لَقَت انداختن بيرون که خانوماشون بيان! s-:
آره ديگه عجالتاً که تا اينجاش تو يک سال، دو جفت عاشق و معشوق رو به هم رسونديم و دو بار هوملِس شديم! اماااااان از اين قدم سبک! (-B (;

پ.ن. جماعت منابع‌انسانی ميگن اگزيت اينترويو چيز به‌ درد بخوريه چون کارمنده که ديگه تو سازمان نيست، خيلی دليلی برای خالی بستن نداره. منم که امروز اسباب‌کشی کردم رفتم، اما انصافا هم آيدين -پارسال که تازه اومده بودم- اِندِ مرام‌بازی رو ترکوند، هم دکتر احمد تو اين مدت چند ماهه مث برادر بزرگتر بود واسه ما. خلاصه‌ش که بچه‌ها متشکريم...بچه‌ها متشکريم!

   لينک ثابت   




Friday, August 10, 2007
رُوِی عن أميرالمؤمنين عليه‌السلام قال إِذَا كَانَتْ لَكَ إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ حَاجَةٌ فَابْدَأْ بِمَسْأَلَةِ اَلصَّلاَةِ عَلَى رَسُولِهِ [صلى‌الله‌عليه‌و‌آله] ثُمَّ سَلْ حَاجَتَكَ فَإِنَّ اَللَّهَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ حَاجَتَيْنِ فَيَقْضِيَ إِحْدَاهُمَا وَ يَمْنَعَ اَلْأُخْرَى.
چون از خداوند سبحان حاجتى خواهى، با صلوات بر پیامبرش [صلى‌الله‌عليه‌و‌آله] آغاز كن و سپس حاجت خود بخواه، كه خدا بزرگوارتر از آن است كه بدو دو حاجت برند، يكى را برآرد و ديگرى را باز دارد!
-- نهج البلاغه، کلمات قصار 361

وَ صَلَّی الله عَلی سَيّدنا محمّدٍ وَ آله و سَلَّمَ تَسليماً کَثيراً! عید مبارک (:

   لينک ثابت   




Tuesday, August 07, 2007
پ.ن.!. من از يه‌طرف آدم محافظه‌کاری‌ام و سعی ميکنم فاصله ايمنی رو از سياست حفظ کنم،
شکوه ‌ِتاج ‌سلطاني که بيم‌ِ جان در او درج است
                      کلاهي دلکش است اما به ترک سر نمي‌ارزد
اما از يه‌طرفم ته دلم همچی به سياست علاقه دارم!


چند روز پيش -اتفاقی- يه سخنرانی کنت پولاک رو گوش دادم. آدم نميدونه خوشحال باشه از اينکه بعضيا تو آمريکا هستن که انقدر خوب و دقيق ايران رو ميشناسن -و احتمالاً ميتونن جلوی گزينه‌های خيلی احمقانه رو بگيرن-، يا اينکه بترسه به خاطر اينکه با اين همه دانش، راحت تر ميتونن ديپلماتهای ظاهرا گيج‌ و‌ ويج ما رو شکست بدن!
بدون هيچ قضاوتی، چند جمله از سخنرانی رو عيناً نقل ميکنم:
   - Even though Iran does not have a perfect democracy, but, -by the standards of the Muslim Middle East- [...] it may be "the most democratic" of countries.
   - [Regarding the war in Iraq,] The Iranians have done more to help us than we ever have reason to expect.
   - Any Iranian dissident who would take money and support [from the US] is probably not someone who we would want to be giving money to and supporting! Because they are not serious [...] first, they are most likely agents of the Iranian government and second, -if they are not- they are probably thieves who jut want to take the money and run off to Switzerland!
   - He [Mr. AhmadiNejad] has been our most useful ally in this [the nuclear debate], because every time he opens his mouth, he drives another country into our column at the UN.


پ.ن.1. البته مايه شرمساريه که آدم از روی برنامه تلويزيونی قضاوت کنه، اما اين پولاکه قبلاً توی برنامه جان استوارت هم اومده بود. هم اين، هم فريد زکريا، هر دوشون تحليلاشون در مورد ايران، نسبتاً دقيق و منطقی به نظر ميرسه، حتی شايد دقيق‌تر از ولی نصر ايرانی زاده.
پ.ن.2. الان ديدم پولاک و زکريا يکيشون فارغ‌التحصيل ام‌آی‌تیه، اون يکی هاروارد! هرچی ميگذره اهميت دانشگاه رو بيشتر حس ميکنم! آدم يا درس نخونه، يا جای درست حسابی بخونه!
البت به مک‌گيل ما هم ميگن هارواردِ کانادا! (-B "اما اين کجا و آن کجا؟!" (;

   لينک ثابت   




Thursday, July 19, 2007
بسم الله! سابقه‌دار شديم رفت پی ِکارش!
الان متن اين فيلم "به اسم دموکراسي" رو ديدم. آقا مسألتُن! اين "سرمايه اجتماعی" که اين آقا براندازه بابتش رفته زندان، همون سوشال کپیتال خودمونه؟! بنده شخصاً مخلص همه بروبکسِ سرباز گمنام هم هستم، ولی داداش بالاغيرتاً خطوط قرمز نظام رو یه مقدار اين‌اَدونس مشخص کنيد. راضی باشين که من سه ماهه سوشال کپیتال جزء اصلی موضوع تحقيقمه، ديگه خدايی نميتونم عوضش کنم! S-:
خلاصه‌ش که ای ننگ بر من که مشغول انقلاب ِِمخملی ِنرم بودم و خودم خبر نداشتم! (-B

پ.ن. های! ‌ييييهو کسی جدی نگيره قضيه رو! ما تحقيقمون تو حوزه‌ی بيزينسه فقط، فرق فوکوليم بخدا! |-:

   لينک ثابت   




Sunday, July 01, 2007
از اتاق فرمان اطلاع دادن که عشقولانه‌ی وبلاگ اومده پايين، درخواستِ شعر دَروَشُده.
آخه گِرَد استيودنت که صب تا شب بايد پيپر بخونه ريپورت بنويسه، عشقولانه‌ش کجا بود؟! به قول خواننده ارزشی، استاد جلال همّتی: "ديگه حالی به آدم ميمونه؟! نه واللا! / احوالی به آدم ميمونه؟! نه بللا! / پری! گلی به جمالت!... (الی آخر)".

اما به هر حال، در راستای اجرای اوامر مقامات مافوق، اينم شعر عشقولانه‌ی قشنگ، با صدای خودِ فروغ (:


ای شب از رؤیای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی‌ام بخشیده از اندوه، بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی‌ام زآلودگی ها کرده پاک
ای تپش‌های تن سوزان من
آتشی در مزرع مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرّین شاخه ها پر بار تر
ای درِ بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمتِ تردیدها
با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست
...

   لينک ثابت   




Thursday, May 24, 2007
ظاهراً زندگی تو شهر چندفرهنگه-چندزبانه، گاهی ارتباط رو راحت‌تر ميکنه.
چند وقت پيش داشتم با يکی از منشیای دانشگاه حرف ميزدم، يادم نيومد اينا به پرونده چی ميگن. اولين چيزی که به ذهنم رسيد، معادلِ فرانسوی/فارسيش بود: "دوسيه"*!
امروزم ميخواستم جُو بخَرم، انگليسيش رو بلد نبودم. به فروشنده -که عرب بود- گفتم آی اَم لوکينگ فور "شعير"**! (:

* Dossier، پرونده، File
** جو، Barley


پ.ن.1. الان فهميدم Dossier به انگليسی هم وارد شده.
پ.ن.2. تو مونترال -مخصوصاً توی مرکز ِشهر- اکثر مردم، هم انگليسی و هم فرانسه رو صحبت ميکنن. جمعيت عرب‌ها هم نسبت به بقيه شهرای کانادا بيشتره (صدوپنجاه هزار نفر + ).
پ.ن.3. سوپ جو درست کردم خدا! (-B
پ.ن.4. سرما خوردم! S-:

   لينک ثابت   




Thursday, May 17, 2007
"آن روز، آقای آوینی و مجله سوره جدی ترین منتقد سیاست های فرهنگی دولت سازندگی و مخصوصاً وزارت ارشاد بودند که وزیرش آقای سید محمد خاتمی بود. گاهی نقدها بسیار تند بودند اما در آنها هرگز توهینی و جسارتی به کسی نمی شد.
یک روز صبح که سرکار آمدم دیدم آقا مرتضی در راهرو ایستاده و بسیار عصبانی است. گفت:"آقای مومنی، عبدالله تعلیمی نیامد؟" آقای تعلیمی راننده هر دو مجله بود. این که من چه پرسیدم و او چه گفت الان دقیقاً یادم نیست اما ماجرا از این قرار بود که در شماره جدید مجله که هنوز توزیع نشده بود، در سرمقاله آقای آوینی یک خطای چاپی پیش آمده بود و به جای "وزیر محترم ارشاد..." آمده بود "وزیر مختار ارشاد..." او که شب نسخه ای از آن به دستش رسیده بود، اولاً جلوی توزیع مجله را گرفته بود ثانیاً، نامه عذرخواهی برای آقای خاتمی نوشته بود و حالا منتظر بود آن نامه به دفتر وزیر رسانده شود. به یاد دارم بچه های سوره مأمور شدند به چاپخانه بروند و تمامی نسخه ها را با لاک سفید اصلاح کنند!"

-- از اينجا

پ.ن.1. ادب سيد مرتضی رو مقايسه کنيد با راه و رسم جناب ده‌نمکی، نويسندگان روزنامه وزين کيهان، بعضی از مداحان مشهور، و باقی مدعيان انتساب به حزب‌الله.
پ.ن.2. اين هم جالبه و البته دردناک.

   لينک ثابت   



 
ترو خخخدا يکی به من بگه اينا يعنی چی‌ی‌ی‌ی؟!!! o-: مملکتی داريم به‌قرآن!!! (((:


-- از عکسهای مربوط به جمع‌آوري اراذل و اوباش تهران

   لينک ثابت   




Sunday, May 13, 2007
اين روزا در حال ريسرچ هستم بَدفُرم. ديس ايز جاست اِ گليمپس:



توضيحات مربوط به عکس:
1- Quake III Arena - اهل ِدل ميدونن اسم اين اَرِنا هست "ميدون يقلوی"
2- Worms World Party - کِرم
3- ظرف غذا - مربوط به يک هفته اخير، طبيعتاً شسته نشده
4- ليوان چايی - منبع تأمين کافئين مورد نياز برای فعاليت‌های خفن ِفکری
5- بيسکوئيت - غذای سالم و مقوّی، بسيار مفيد برای تناسب اندام
6- مقاله‌ها - خوانده نشده، منحصراً مربوط به شب قبل از امتحان/دِدلاين، نات ايمپُرتَنت اَت آل (-B

   لينک ثابت   




Tuesday, May 01, 2007
ای امّت شهيد پرور و هميشه در صحنه‌ی پايتخت، اتاوا!
ما داريم ان‌شاء‌الله سه چهار هفته ديگه نزول اجلال ميکنيم ميايم ولايت شما بابت اين کنفرانسه. من فکر کردم کسی رو يادم نيومد. اما مرامی اگه کسی از خوانندگان وبلاگ، دوستان، بروبکس مدرسه، همکلاسيای دانشگاه، بچه محلّا، رفقای خط مقدّم، شهدا، صلحا، مرحوم کافی، حاج مهدی ارباب، هر کس که به گردنش حقّی داريم، ساکن اتاواست، خودش -با زبون خوش- خودشو معرفی کنه که ما يه نهاری، شامی، -ديگه مينيمم- چايی‌ای، قهوه‌ای، هات‌چاکلتی، آب معدنی‌ای، چيزی ازش بگيريم! (-B
خداييش ديگه!

   لينک ثابت   



يادش به خیر اين شعر رو اوّل‌بار آقای ابوترابی -با لهجه‌ی افغانی- خوند واسمون، الان دوباره تو وبلاگ آقای ثروتی ديدمش. قشنگه مي‌ارزه به خوندنش:

بازگشت

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌ / پياده آمده‌بودم‌، پياده خواهم رفت‌
طلسم غربتم امشب شكسته‌خواهدشد / و سفره‌اي كه تهي‌بود، بسته‌خواهدشد
و در حوالي شبهاي عيد، همسايه‌! / صداي گريه نخواهي شنيد، همسايه‌!
همان غريبه كه قلّك نداشت‌، خواهدرفت‌ / و كودكي كه عروسك نداشت‌، خواهدرفت

منم تمام افق را به رنج گرديده‌ / منم كه هر كه مرا ديده‌، در گذر ديده‌
منم كه ناني اگر داشتم‌، از آجر بود / و سفره‌ام -كه نبود- از گرسنگي پر بود
به‌هرچه‌آينه‌،‌تصويري‌از شكستِ‌من‌است‌ / به سنگ‌سنگ بناها،نشانِ‌دستِ‌من‌است
اگر به لطف و اگر قهر، مي‌شناسندم‌ / تمام مردم اين شهر، مي‌شناسندم‌
من ايستادم‌، اگر پشت آسمان خم شد / نماز خواندم‌، اگر دهر ابن‌ملجم شد

طلسم غربتم امشب شكسته‌خواهدشد / و سفره‌ام كه تهي بود، بسته‌خواهدشد
غروب در نفس گرم جاده خواهم‌رفت‌ / پياده آمده‌بودم‌، پياده خواهم‌رفت‌

چگونه بازنگردم‌، كه سنگرم آنجاست‌ / چگونه‌؟ آه‌، مزار برادرم آنجاست‌
چگونه باز نگردم كه مسجد و محراب‌ / و تيغ‌، منتظر بوسه بر سرم آنجاست‌
اقامه بود و اذان بود آنچه اينجا بود / قيام‌بستن و الله اكبرم آنجاست‌
شكسته‌بالي‌ام‌اينجا‌‌شكست طاقت‌نيست‌ / كرانه‌اي كه درآن خوب مي‌پرم‌ آنجاست‌
مگير خرده كه يك پا و يك عصا دارم‌ / مگير خرده‌، كه آن پاي ديگرم آنجاست‌

شكسته مي‌گذرم امشب از كنار شما / و شرمسارم از الطاف بي‌شمار شما
من از سكوت شب سردتان خبر دارم‌ / شهيد داده‌ام‌، از دردتان خبر دارم‌
تو هم به‌سان من از يك ستاره سر ديدي‌ / پدر نديدي و خاكستر پدر ديدي‌
تويي كه كوچه‌ی غربت سپرده‌اي با من‌ / و نعش سوخته بر شانه برده‌اي با من‌
تو زخم ديدي اگر تازيانه من خوردم‌ / تو سنگ خوردي اگر آب و دانه من خوردم‌

اگرچه مزرع ما دانه‌هاي جو هم داشت‌ / و چند بتّه‌ی مستوجب درو هم داشت‌
اگرچه تلخ شد آرامش هميشه‌ی‌تان‌ / اگرچه كودك من سنگ زد به شيشه‌ی‌تان‌
اگرچه متهم جرم مستند بودم‌ / اگرچه لايق سنگيني لحد بودم‌
دم سفر مپسنديد نااميد مرا / ولو دروغ‌، عزيزان‌! بحل كنيد مرا
تمام آنچه ندارم‌، نهاده خواهم‌رفت‌ / پياده آمده‌بودم‌، پياده خواهم‌رفت‌
به اين امام قسم‌، چيز ديگري نبرم‌ / به‌جز غبار حرم‌، چيز ديگري نبرم‌
خدا زياد كند اجر دين و دنياتان‌ / و مستجاب شود باقي دعاهاتان
هميشه قلّك فرزندهايتان پر باد / و نان دشمنتان -هر كه هست‌- آجر باد!

مشهد ـ 27/1/1370        
محمد كاظم كاظمي        

   لينک ثابت   



محسن نامجو جان! بچه‌باحال هستی، به جای خود، ولی بالاغيرتاً از اين به بعد ديگه آهنگاتو با "نينوا"ی عليزاده و "يادگار دوست" شهرام ناظري و "بيداد" شجريان مقايسه نکن. جو گير نشو داداش. باريکلا.

   لينک ثابت   




Friday, April 27, 2007
آقای فريپور تعريف ميکرد توی يکی از جلسه‌های عترت، يکی از آقايون داشته چرت ميزده، ايشونم برای اينکه اذيتش کنه يهو ميپرسه آقای فلانی نظر شما در اين مورد چيه؟ اون بنده‌ی خدا هم که تازه چرتش پاره شده بوده و کلّاً از موضوع بی‌خبر بوده خيلی جدی و قاطع ميگه "نظر من، نظر امامه!" (:
حالا در مورد اين لوس‌بازيای جديد نيروانتظامی هم: نظر ما، نظر ايشونه.


پ.ن.1. يادش بخير! توی "ناکجاآباد" يه ديالوگ داشتم، ميگفتم
"...نيرو انتظاميا اومدن! گفتم ای‌ی‌ی‌ی‌ی‌ی خااااااک بر سر شما بی عرضه ها! ای درد و بلای جانبازا بخوره تو سر شما بی عرضه ها!..."
بعد از اجرای اول تو جشنواره فجر، حراست سالن گير داد که اين توهين به نيرو انتظامیه، اگه تو اجرای بعدی حذفش نکنين حالتونو ميگيريم! مام خوب عمری حذف نکرديم! (B (;
پ.ن.2. راستی! عکس اصلی صفحه اول نشنال‌پست ديروزم، يکی از همين عکسهای مربوط به رشادتهای بی‌دريغ جان‌بر‌کفان نيرو‌انتظامی بود.

   لينک ثابت   




Thursday, April 19, 2007
پيش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم / که زبانی چو بيان تو ندارد سخنم
ره مگردان و نگه دار همين پرده راست / تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
چه غريبانه تو با ياد وطن می نالی / من چه گويم که غريب است دلم در وطنم
شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت / کی بود باز که شوری به چمن درفکنم
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند / آه ازين باد بلاخيز که زد در چمنم
نی جدا زان لب و دندان چه نوايی دارد / من ز بی هم‌نفسی ناله به دل می شکنم
بی تو آری غزل سايه ندارد لطفی / باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم...



پ.ن.1. گفتم حالا که زديم تو کار موسيقی‌جات، نهصد کيلوبايتَم ممدرضا لطفی بذارم واستون! گوش کنين حالشو ببرين!

پ.ن.2. فکر نکنم طبق هيچ معياری صدای استاد لطفی زيبا محسوب بشه اما در راستای اينکه من هيچيم به آدم نرفته، به طرز کاملاً جدی‌ای شيفته‌ي صدا و
استيل ِ درويشی ِ خوندنشم.
ساز زدنش که ديگه بماند! احتمالا اين حرفم زيادی گل‌واژه‌س، نو آفِنس(!) اما من وقتي تک‌نوازي/دونوازي حسين عليزاده رو ميشنوم احساسم اينه که با سازش ...[بی‌ادبی بود پاک شد!]. زيادی شلوغ‌بازی در مياره! اما لطفی همچين مردونه ساز ميزنه! قوی ميزنه زخمه‌ها رو!
ضمناً تيريپپشَم خَفَن‌تره دَر کُل!

عليزاده و لطفی در ايّام جوانی!

پ.ن.3. اميدوارم اين کلمه‌هه زشت محسوب نشه. تو آژانس شيشه‌ای -که از شبکه سراري پخش شده- سلحشور (رضا کيانيان) به احمد (قاسم زارع) ميگفت! فکر کنم لجيتيمايز شده باشه ديگه! [اون که پاک شد اين‌يکی‌ام از حيظ انتفاع ساقط گرديد بالطبع! (: ]

   لينک ثابت   




Sunday, April 08, 2007
عقايد نوکانتی ازآن من، شقايق نورماندی ازآن تو!


اين محسن نامجو که جديداً مد شده، همچين بچه‌باحال ميزنه. صداشم که يه جور بطَلَبی گَسِه. تو اين عکسم کار خوبی کرده کاپشنشو مث ما انداخته رو دوشش. کلاً دَمش گرمه.


پ.ن.1. ما که غيرت انقلابيمون به باد رفته، فعلاً تيريپمون رأفت اسلاميه، ولی خداييش يکی بهش بگه حالا شعر حافظ و مولوی رو به هم ميريزه خيالی نی، بامزه‌س، اما ديگه آيه قرآن رو با گيتار خوندن کار خوبی نيست مرامی.
پ.ن.2. وحيد آزاد! ميخونی اينجا رو؟ تو باس ببينيش تئاتر شهر. جدّي بش بگو جوونی بابا جان هنوز، نکن اين کارو با خودت!
پ.ن.3. دلم تئاتر شهر خواست بدفرم! |:

   لينک ثابت   




Thursday, April 05, 2007
جناب دکتر نويد يک پست در مورد رنکينگ ژورنال‌های علوم انسانی نوشته. آقايون داشته باشين که سال 2005 و 2006، معتبرترين ژورنالِ مديريت، MIS QUARTERLY ماست! (-B

پ.ن.1. حالا بماند که مقاله سوپروايزر بنده توي MISQ، جايزه بهترين مقاله سال 2005 رو هم برده! (-B نَفَس من بيدی تو استااااااااد! *: p:
پ.ن.2. هر چند که خداييش از فضل سوپروايزر ما را چه حاصل؟! s-:

   لينک ثابت   




Wednesday, April 04, 2007
اين شعر منسوب به امام مجتبی عليه‌السلام رو پارسال که با بچه‌ها مشهد بوديم شنيديم، اما هيچکدوم حفظ نشديم. دکتر آرام هم يه اشاره‌ای بهش کرده. خدا لطف کرد و امسال مونترال، همون داستان رو دوباره شنيديم و اين بار ياد گرفتيم! (B اينم عيدی 17 ربيع ما به علی آقای آرام و بقيه دوستانی که متوجه ميشن اين عيديه (:

داستان اينه که فقير -خوش‌ذوقی- شب‌هنگام خدمت حسن بن علی عليهماالسلام ميره و عرض ميکنه:

لَم يَبق لي شَيءٌ يُباعُ بدِرهمٍ / يَكفيكَ مَنظرُ حالتي عن مَخبري
إلّا بَقايا ماءِ وجهٍ صُنــــــتُه / ألّا يُباع و قَد وَجَدتُك مُشتري

چيزی برايم باقی نمانده که به درهمی بفروشمش، چهره من از روزگارم خبر ميدهد! تنها باقيمانده‌ای از آبرويم هست که تا به حال نگاه داشته‌بودم که نفروشم، ولی شما را خريدار [خوبی] ميبينم!

نقل شده که امام عليه‌السلام "تمام" پولی که اون شب در منزل داشتند (ظاهرا ده، دوازده يا چهارده هزار درهم) رو به سائل ميدن و جواب شعرش رو هم فی‌البداهه، با همون وزن و همون قافيه ميدن که:

عاجَلتَنا فأتاكَ وابلُ برّنا طَــلّا / وَ لَو أمهَلتنا لـَـــــــم نَقصر
فَخُذ القَليل و كُن كأنّك لَم تَبَع / ما صُنتَه وكأنّنا لَم نَشتَري

برای آمدن نزد ما شتاب کردی و از باران بخشش ما تنها نمی به تو رسيد، اما اگر بيشتر مهلت ميدادی کوتاهی نميکرديم! پس همين مقدار کم را بپذير و چنان فرض کن که انگار نه انگار تو چيزی فروختی و انگار نه انگار ما چيزی خريديم! (:

   لينک ثابت   




Wednesday, March 28, 2007
ببخشيد بابت پينگ اشتباهي! ): هر سری که يه جای اين پست قبلي رو عوض ميکنم، بلاگر خودش پينگ ميکنه. اين نوشته پايين همچين يه جاييش ايراد داره، نَطَلَبه، رو نِروه، اما نميدونم کجاش! امروزم سر کلاس درس به جای اينکه به مباحث بي‌اهميتي مثل تئوری استراکچريشن و تشعشعات فکری جناب آنتونی گيدنز گوش بدم، فکرم پیِ همين پست ناقص‌الخلقه‌ی خودم بود! (:

   لينک ثابت   




Tuesday, March 27, 2007
عيد بر عاشقان مبارک باد / عاشقان عيدتان مبارک باد!


هر کس اين عکسا رو روی وب گذاشته خدا عمرش بده! ما پارسال اينترنتو شخم زديم ده دوازده تا عکس قشنگ از ايران در بياريم واسه يه ارائه، آخرِشَم پرزنتيشنِ مالی نشد.
تو اين اوضاع و احوال که ملّت تصوير خوبي از ايران ندارن، اينا رو برای دوستان خارجه‌ای‌تون بفرستين. دوستان ما که هرکدومشون روزای بعد خدمتمون شرفياب ميشدن، مراتب ايمپرس شدنِ عميقِ خودشونو اعلام ميکردن. يکی از همکلاسی‌های لبنانی هم جو گير شده که سال بعد دَستُ‌الجمع بريم ايران!

پ.ن.1. ولی خودمونيم بعضی از اين عکسا يه نموره خوشگل‌تر از واقعيتش درنيومدن؟!!! D: عليرغم اينکه به دندان کشيدنِ شيربلال در معيت داش رضا زندوکيل و حاج حامد سليمی و جناب مهندس آرزومند، در ساحل درياچه ولشت صفای ويژه‌ای داشت، ولی انصافاً -از فار از آي ريممبر- فضا به اندازه اين عکسِ بالا جينگولی نبود!
پ.ن.2. کاش يه عده از اين جماعت هنرمند فليکرباز هم چند تا عکس از آثار باستانی غرب و طبيعت رؤيايي کرمانشاه و کردستان روی اينترنت بذارن.

   لينک ثابت   




Friday, February 16, 2007
ديسکِليمر: اين پست متضمّن نکات غيراخلاقی ميباشد، بروبچه‌های هيأت نخونن! ويُوور ديسکِرشن ايز اَدوايزد!

دانشجوهاي دانشکده مهندسی -که خيلی خلاف و بي‌ادب هستن- ميگن که دخترای دانشکده مديريت خوشگِلَن! بندگان خدا ميان دانشکده ما مراقب امتحان وايميستن بلکه دختراي ما رو ديد بزنن (البته پولشم ميگيرن)!
حالا اين ترم ما يه درس با دانشکده روانشناسی وَرداشتيم، همچين که رفتيم سرِ کلاس و خواهران روانشناس رو ديديم، فهميديم که اَی‌ی‌ی‌ی دلِ غافل! دست بالای دست، بسيار است! خلاصه ديگه دانشکده مديريت و ساکنينش بالکُل سَقَطَ مِن عَينی! s-: اگه فردا ديدين من تغيير رشته دادم باز نگين چرا! (;

پ.ن.1. بابا جان! يه ذره جنبه داشته باشين! گفت که
"تو به سيمای شخص می‌نگری / ما در آثار صُنع حيرانيم"! (الکی!) <-:
پ.ن.2. تازه اين يکيو بگو! من درسای خودمونو با سلام و صلوات و من‌بميرم تو‌بميری نمره ميارم، عوضش تو اين درسه چی؟! ميدترمش رو -همينجوری فرررت- فول مارک شدم! انگيزه هست آقا! انگيزه!!! (;

   لينک ثابت   



ظاهراً ما خيلي غيرِ آپ‌توو‌دِيت هستيم، من تازه ديشب فيلم "يک تکّه نان" کمال تبريزی رو از اينجا ديدم! آقا عجب فيلم قشنگيه! به قول مهران مديری شُشَم حال اومد! جدّی ها! بريد ببنيد!

پ.ن. فقط يه اشکال کوچيک! وقتی کل فيلم حول قرآن حفظ شدن يه نفره، بهتر بود خانومه اشتباه نميخوند، آيه 11 سوره مريم عليهاالسلام رو به جای "فاوحی اليهم" ميخونه "فاوحی اليه"! /-:

   لينک ثابت   




Friday, February 02, 2007
نويد در مورد سناتور اوباما نوشته؛ عليرغم اينکه مطلقاً نه سر پيازم نه ته پياز، اما در راستای اينکه ما هم همينجوری الکی از تيريپ اين برادرمان باراک(بارَک) حسين اوباما خوشمان آمده، گفتيم يه اَد تبليغاتی ِ-بی جيره و مواجب- بريم واسش.


کليپ مصاحبه با جان استوارت
کليپ سی‌ان‌ان در مورد شباهت اسم اوباما و اسامه، و ميدل‌نيم حسين
کليپ سی‌ان‌ان برای ربط دادن لباس پوشيدن (کراوات نزدنِ) اوباما و احمدی‌نژاد

پ.ن. ما به صورت خانوادگی در حمايت از کانديداهايی که بعدا شکست ميخورند سابقه داريم، اگه Akhlaghpour و Al Gore رو سرچ کنيد، اولين و دومين لينک در مورد پسر و دختر ِخان داداش ماست! (-B (;

   لينک ثابت   




Friday, January 26, 2007
دو فيلم سخنرانی محرّم آقای فاطمی‌نيا 1، 2
سخنرانی‌های دهه اول محرّم شيخ حسين انصاريان پارسال، امسال
سخنرانی‌های دهه اول محرّم سيّد مجتبی حسينی

   لينک ثابت   




Sunday, January 07, 2007
روی عن عائشة قالت قال رسول‌الله [صلّی‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم]
ذِكرُ عَلىٍ عِبادَةُ

عيد مبارک (:

   لينک ثابت   




Saeed AkhlaghpourSaeed AkhlaghpourMohammad Taherzadeh Sani