Balaa Logo

 

اصل صفحه
آرشيو درّوگهر
پرتاب نامه
منو بغل

Friday, April 27, 2007

آقای فريپور تعريف ميکرد توی يکی از جلسه‌های عترت، يکی از آقايون داشته چرت ميزده، ايشونم برای اينکه اذيتش کنه يهو ميپرسه آقای فلانی نظر شما در اين مورد چيه؟ اون بنده‌ی خدا هم که تازه چرتش پاره شده بوده و کلّاً از موضوع بی‌خبر بوده خيلی جدی و قاطع ميگه "نظر من، نظر امامه!" (:
حالا در مورد اين لوس‌بازيای جديد نيروانتظامی هم: نظر ما، نظر ايشونه.


پ.ن.1. يادش بخير! توی "ناکجاآباد" يه ديالوگ داشتم، ميگفتم
"...نيرو انتظاميا اومدن! گفتم ای‌ی‌ی‌ی‌ی‌ی خااااااک بر سر شما بی عرضه ها! ای درد و بلای جانبازا بخوره تو سر شما بی عرضه ها!..."
بعد از اجرای اول تو جشنواره فجر، حراست سالن گير داد که اين توهين به نيرو انتظامیه، اگه تو اجرای بعدی حذفش نکنين حالتونو ميگيريم! مام خوب عمری حذف نکرديم! (B (;
پ.ن.2. راستی! عکس اصلی صفحه اول نشنال‌پست ديروزم، يکی از همين عکسهای مربوط به رشادتهای بی‌دريغ جان‌بر‌کفان نيرو‌انتظامی بود.

   لينک ثابت   




Thursday, April 19, 2007
پيش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم / که زبانی چو بيان تو ندارد سخنم
ره مگردان و نگه دار همين پرده راست / تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
چه غريبانه تو با ياد وطن می نالی / من چه گويم که غريب است دلم در وطنم
شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت / کی بود باز که شوری به چمن درفکنم
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند / آه ازين باد بلاخيز که زد در چمنم
نی جدا زان لب و دندان چه نوايی دارد / من ز بی هم‌نفسی ناله به دل می شکنم
بی تو آری غزل سايه ندارد لطفی / باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم...



پ.ن.1. گفتم حالا که زديم تو کار موسيقی‌جات، نهصد کيلوبايتَم ممدرضا لطفی بذارم واستون! گوش کنين حالشو ببرين!

پ.ن.2. فکر نکنم طبق هيچ معياری صدای استاد لطفی زيبا محسوب بشه اما در راستای اينکه من هيچيم به آدم نرفته، به طرز کاملاً جدی‌ای شيفته‌ي صدا و
استيل ِ درويشی ِ خوندنشم.
ساز زدنش که ديگه بماند! احتمالا اين حرفم زيادی گل‌واژه‌س، نو آفِنس(!) اما من وقتي تک‌نوازي/دونوازي حسين عليزاده رو ميشنوم احساسم اينه که با سازش ...[بی‌ادبی بود پاک شد!]. زيادی شلوغ‌بازی در مياره! اما لطفی همچين مردونه ساز ميزنه! قوی ميزنه زخمه‌ها رو!
ضمناً تيريپپشَم خَفَن‌تره دَر کُل!

عليزاده و لطفی در ايّام جوانی!

پ.ن.3. اميدوارم اين کلمه‌هه زشت محسوب نشه. تو آژانس شيشه‌ای -که از شبکه سراري پخش شده- سلحشور (رضا کيانيان) به احمد (قاسم زارع) ميگفت! فکر کنم لجيتيمايز شده باشه ديگه! [اون که پاک شد اين‌يکی‌ام از حيظ انتفاع ساقط گرديد بالطبع! (: ]

   لينک ثابت   




Sunday, April 08, 2007
عقايد نوکانتی ازآن من، شقايق نورماندی ازآن تو!


اين محسن نامجو که جديداً مد شده، همچين بچه‌باحال ميزنه. صداشم که يه جور بطَلَبی گَسِه. تو اين عکسم کار خوبی کرده کاپشنشو مث ما انداخته رو دوشش. کلاً دَمش گرمه.


پ.ن.1. ما که غيرت انقلابيمون به باد رفته، فعلاً تيريپمون رأفت اسلاميه، ولی خداييش يکی بهش بگه حالا شعر حافظ و مولوی رو به هم ميريزه خيالی نی، بامزه‌س، اما ديگه آيه قرآن رو با گيتار خوندن کار خوبی نيست مرامی.
پ.ن.2. وحيد آزاد! ميخونی اينجا رو؟ تو باس ببينيش تئاتر شهر. جدّي بش بگو جوونی بابا جان هنوز، نکن اين کارو با خودت!
پ.ن.3. دلم تئاتر شهر خواست بدفرم! |:

   لينک ثابت   




Thursday, April 05, 2007
جناب دکتر نويد يک پست در مورد رنکينگ ژورنال‌های علوم انسانی نوشته. آقايون داشته باشين که سال 2005 و 2006، معتبرترين ژورنالِ مديريت، MIS QUARTERLY ماست! (-B

پ.ن.1. حالا بماند که مقاله سوپروايزر بنده توي MISQ، جايزه بهترين مقاله سال 2005 رو هم برده! (-B نَفَس من بيدی تو استااااااااد! *: p:
پ.ن.2. هر چند که خداييش از فضل سوپروايزر ما را چه حاصل؟! s-:

   لينک ثابت   




Wednesday, April 04, 2007
اين شعر منسوب به امام مجتبی عليه‌السلام رو پارسال که با بچه‌ها مشهد بوديم شنيديم، اما هيچکدوم حفظ نشديم. دکتر آرام هم يه اشاره‌ای بهش کرده. خدا لطف کرد و امسال مونترال، همون داستان رو دوباره شنيديم و اين بار ياد گرفتيم! (B اينم عيدی 17 ربيع ما به علی آقای آرام و بقيه دوستانی که متوجه ميشن اين عيديه (:

داستان اينه که فقير -خوش‌ذوقی- شب‌هنگام خدمت حسن بن علی عليهماالسلام ميره و عرض ميکنه:

لَم يَبق لي شَيءٌ يُباعُ بدِرهمٍ / يَكفيكَ مَنظرُ حالتي عن مَخبري
إلّا بَقايا ماءِ وجهٍ صُنــــــتُه / ألّا يُباع و قَد وَجَدتُك مُشتري

چيزی برايم باقی نمانده که به درهمی بفروشمش، چهره من از روزگارم خبر ميدهد! تنها باقيمانده‌ای از آبرويم هست که تا به حال نگاه داشته‌بودم که نفروشم، ولی شما را خريدار [خوبی] ميبينم!

نقل شده که امام عليه‌السلام "تمام" پولی که اون شب در منزل داشتند (ظاهرا ده، دوازده يا چهارده هزار درهم) رو به سائل ميدن و جواب شعرش رو هم فی‌البداهه، با همون وزن و همون قافيه ميدن که:

عاجَلتَنا فأتاكَ وابلُ برّنا طَــلّا / وَ لَو أمهَلتنا لـَـــــــم نَقصر
فَخُذ القَليل و كُن كأنّك لَم تَبَع / ما صُنتَه وكأنّنا لَم نَشتَري

برای آمدن نزد ما شتاب کردی و از باران بخشش ما تنها نمی به تو رسيد، اما اگر بيشتر مهلت ميدادی کوتاهی نميکرديم! پس همين مقدار کم را بپذير و چنان فرض کن که انگار نه انگار تو چيزی فروختی و انگار نه انگار ما چيزی خريديم! (:

   لينک ثابت   




Saeed AkhlaghpourSaeed AkhlaghpourMohammad Taherzadeh Sani