Balaa Logo

 

اصل صفحه
آرشيو درّوگهر
پرتاب نامه
منو بغل

Friday, December 30, 2005

خداييش بعد عمری که ملت همه متلک بار ما ميکردن، بالاخره يکی ما رو تحويل گرفت! (-B
حاجی دمت گرم! غلامم! D:

پ.ن. فرمود که "مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ"! ان‌شاء‌الله! (:

   لينک ثابت   




Friday, December 23, 2005
اين اراجيف رو مينويسم فکر نکنين حالم خوشه.
می‌جست از سحاب امل رحمتی ولی / جز دیده‌اش معاینه بیرون نداد نم
در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت / الان قد ندمت و ما ینفع النّدم

   لينک ثابت   



کدوماتون ميدونين ترخينه چيه؟! D:
رزا منتظمی باس بياد پيش حاجيتون کارآموزی! ترخينه درست کردم تووووووپ! (-B
ايناهاش:




چرا اينجوری نيگا ميکنين؟! واسه من، همينم کلّی پيشرفت محسوب ميشه!!! (;

   لينک ثابت   




Monday, December 19, 2005
گفتم شايد برای بعضی از شما هم ديدن سيد خليل عالي نژاد به همراه محمدرضا و همايون شجريان، حسين عليزاده، و کيهان کلهر جالب باشه...
خدايش بيامرزاد!

   لينک ثابت   




Sunday, December 18, 2005
روی عن ابی‌عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليهما‌السلام قال:
"أَحَبُّ إِخْوانى إِلَىَّ مَنْ أَهْدى إِلَىَّ عُيُوبى."
محبوبترين برادرانم نزد من، كسى است كه عيبهايم را به من اهدا كند.

يکی از دوستان تذکر داد که اين پست آخر خوب نيست! ديديم راست ميگه خداييش! سلّمنا للحق! پاکش کرديم! (:

   لينک ثابت   




Monday, December 05, 2005
آقا ما اينجا بيزينس ميزينس که ياد نگرفتيم، انگليسیمون هم فرقی نکرده (چون از همون اولش توپِ توپ بود! P-: )، ولی عوضش دارم هندی ياد ميگيرم اساسی! D:

اجالتاً اينو داشته باشين:

پ.ن.1. ميگه که "اَگر توم ميل جائو / زمانا چود دَنگی هَم"، ميشه: اگه تو رو داشته باشم، اين دنيا رو رها ميکنم! (يا يه چيزی تو همين مايه‌ها خلاصه!) ((:

پ.ن.2. يه همخونه‌ایه کنيايی هندی الاصل داريم! خداييش پسر خوبيه! شيعه هم هست شکر خدا! (:

   لينک ثابت   




Sunday, November 27, 2005
گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت!
به فرض اينکه قضيه وارد شدن اين آقا سگه به حرم سلطان، راست هم باشه مي‌بود، باز هم پناه بر خدا اگه قرار باشه اعتقادات ما با اين چيزا سفت و شل بشه!

اى كبك خوشخرام كه خوش مى روى به ناز / غره مشو كه گربه عابد نماز كرد!

   لينک ثابت   




Thursday, November 24, 2005
عمر بگذشت به بي‌حاصلی و بوالهوسی...

هی‌ی‌ی‌ی‌ی‌ی‌‌... 25 ساله شديم رفت پی کارش!

   لينک ثابت   




Wednesday, November 23, 2005
امروز ميلنا (استادمه بابا خيال بد نکنين!) ميگفت سرچ واسه کلمه‌ی sex تو اينترنت از مجموع سرچ کلمات travel, music, tv, shop و چندتا ديگه که يادم نيس، بيشتره!

پ.ن. همينجوری! گفتم اين کلمه‌ها رو تو وبلاگ داشته باشيم، ملت سرچ ميکنن بيان اينجا، اُسکل شَن، بخنديم! (;

   لينک ثابت   



خداييش فکر ميکنين کلاً چند نفر تو دنيا انقدر مخشون تاب داره که ممکنه مث من، يهو دلشون واسه صدای سعيد حداد تنگ بشه! D:
    Hadadian.wma
    (right-click and choose "Save Target As...")

   لينک ثابت   




Saturday, November 19, 2005
چند بند آخر نامه آيت‌الله سبحانی به دکتر سروش جالبه... و البته جمله آخر نامه‌ آقای بهمن‌پور که "...هر آنچه که عرض شد تنها از باب بردن زيره به کرمان بود. والسلام."
البته ما ريزتر از اين حرفا هستيم اما واقعا برای من هم شنيدن همچين حرفهايی از سروش خيلی سنگين بود...

پ.ن.1. اگه وقت داشتين اين سخنرانی دکتر در مورد يک حديث از امام صادق عليه‌السلام رو بشنويد و مقايسه کنيد با اين حرفهای عجيب و غريب جديد (که آدم دلش نميخواد حتی بهش لينک بده)...
پ.ن.2. نمی‌دانم بر سر سروش ما چه آمده است... /-:

   لينک ثابت   




Sunday, November 13, 2005
"Bart! Don't make fun of grad students! They just made a terrible life choice!!!"
                                                                                -- Marge Simpson

ps1. simpsons.wmv
ps2. To PhD, or not to PhD; that is the question! ;)

   لينک ثابت   



ای دریغا لقمه‌ای دو خورده شد / جوشش فکرت از آن افسرده شد
سخت خاک‌آلود می‌آید سُخُن / آب تیره شد سرِ چَه بند کن
تا خدایش باز صاف و خوش کند / او که تیره کرد هم صافش کند
صبر آرد آرزو را نی شتاب / صبر کن والله اعلم بالصواب

   لينک ثابت   




Thursday, October 06, 2005
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من / کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم

اوکی! بسه ديگه! ميخوام تا آخر ماه مبارک ديگه اينجا چيزی ننويسم ان‌شاءالله! به قول بچه‌ها گفتنی "مصلحت چنان ديدم كه در نشيمن عزلت نشينم و دامن صحبت فراهم چينم"! (-B هر چند که اميدی به من نيست که استفاده مفيد تری بکنم اما خوب ديگه... شايد خدا خواست و مام يه روزی آدم شديم به هر حال! (:
چرا اينجوری نيگا ميکنين؟! محال عقلی نيست که! هنوز ميشه به معجزه اعتقاد داشت! D:

پ.ن.1. اينجا مسلمونای دانشگاه هر شب افطار ميدن! سيستم، حالی به حولیه! جای همه‌ي بروبچ چترباز خالی! D:
پ.ن.2. ديدين گفتم من آدم نميشم؟! (;
پ.ن.3. خداوکيلی ما رو از دعا فراموش نکنين!

   لينک ثابت   




Monday, October 03, 2005
رُوِی عن أميرالمؤمنين عليه‌السلام قال إنّ رسول‌الله صلّی‌الله‌عليه‌و‌آله خطبنا ذات يوم، فقال

أيها الناس! إنه قد أقبل إليكم شهر الله بالبركة و الرحمة و المغفرة، شهر هو عند الله أفضل الشهور و أيامه أفضل الأيام و لياليه أفضل الليالي و ساعاته أفضل الساعات، و هو شهر دعيتم فيه إلى ضيافة الله و جعلتم فيه من أهل كرامة الله، أنفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة و عملكم فيه مقبول و دعاؤكم فيه مستجاب...

ای مردم! همانا ماه خدا با بركت و رحمت و آمرزش، به شما روی کرده است، آن ماه نزد خدا بهترين ماه‌ها و روزهايش بهترين روزها و شبهايش بهترين شبها و ساعتهايش بهترين ساعات است، در آن ماه به ميهمانی خدا خوانده‌ شده‌ايد و از اهل كرامت خدا شده‌ايد، نَفَسهايتان در آن تسبيح و خوابتان عبادت و عملتان پذيرفته و دعايتان برآورده است...

   لينک ثابت   



به کوي ميکده گريان و سرفکنده روم
                            چرا که شرم همي آيدم ز حاصل خويش...

   لينک ثابت   




Wednesday, September 28, 2005
يکی از يافته های ارزشمند من در کانادا اين بود که اين چينی‌يا سر 2 امتياز، سرويس عوض ميکنن!

پ.ن.1. خداييش راکتش پن‌هولدر بود، همچین رادستم نبود وگرنه سوسکشون ميکردم!!! (;
پ.ن.2. دفعه اول که اينجا بازی ميکردم، کلّی خوشحال بودم که دارم از حقانيت پينگ پنگ کشورم در مقابل اين اجنبی‌های کافر دفاع ميکنم، وسطای بازی از طرف پرسيدم سو ور آر يو فرام گای؟! برگشته ميگه فرام ايران اند يو؟! &-:
پ.ن.3. کلا نشد ما يه کاری بکنيم وسطش اسکل نشيم!!! ((:

   لينک ثابت   




Thursday, September 22, 2005
پست آخر رو پاک کردم! نه من‌باب اينکه بيمزه بود؛ بيمزه تر از اونم زياد نوشتم! من‌باب اينکه احساس کردم ممکنه توهين به عقايد يه عده باشه!
زيادی لوس شدم تازگيا! نه؟! (;

   لينک ثابت   




Sunday, September 18, 2005
ما که اينجا حسابی گبر شديم! آی جماعتی که ايران هستين، خداوکيلي نيمه شعبان ما رو فراموش نکنين!
ضمنا بروبکس هيئت که طبق روال سنواتی ميرين خونه علی اقبال! تجریه ثابت کرده که دعاهای شما مستجاب بشو نيست! p: شما فقط به جای من بخورين! (;

پ.ن.1. 169 ميليون نفر اسکايپ رو دانلود کردن، چيز خوبيه...
پ.ن.2. اينم چيز خوبيه، جهت قبله و اوقات نماز رو برای 6 ميليون شهر داره...

   لينک ثابت   




Friday, September 09, 2005
آقا ما با اجازه بزرگترا بلاد کفريم فعلن.

عليرغم تمام گمانه‌زنی های دوستان مبنی بر مهيّا بودن حال و حول فراوان، ظاهرا از اين خبرا نيست و ممه‌ی مربوطه رو لولو -بالللکل- برده! اگه رفقای هيئتی مقيم هميلتون نبودن ما دو سه شب اول باس لب جوق آب ميخوابيديم! (يا آويزون بقيه ميشديم به هر حال!)

کلاً هم خداييش نکته قابل عرضی نيست، همه چيز خيلی عادي و تقريبا عين تهران خودمونه؛ انقدر عين تهران که صاب‌خونمون بهم ميگه حاج سعيد! D:

تازشم الان اينا رو که بنويسم ميخوام برم نماز جمعه ان‌شاءالله! ((: جدّی! (-B

   لينک ثابت   






Tuesday, August 23, 2005


من این نامه که اکنون می‌نویسم / به آب چشم پر خون می‌نویسم!
با دلی مالامال از اندوه، مينويسم که در تاريخ ثبت بشه! امشب ميثم و ابوالحسن و مهدی و علی و دکتر آرام و يونس و محمد حسين و الياس و روح الله و محمد و حامد، طی يک اقدام کاملاً غيرآکادميک، به زور، به زور، ازم شام گرفتن!
آخه آدم دردشو به کی بگه؟!!! )):

پ.ن. چيه داداش؟! چرا اينجوری نيگا ميکنی؟! ملّت گودبای پارتی ميگيرن، ما گودبای هيئت گرفتيم! حرفيه؟! (;

   لينک ثابت   




Sunday, August 21, 2005


گيرم که اُوِر وِيت شده باشم! گيرم که وبا در شرق کشور اپيدمی شده باشه! وقتی وحيد احسانی ميگه بعد نماز وايسا دم کفشداری 11 مسجد گوهرشاد، باهم بريم کلّه‌پاچه بزنيم؛ از نظر شما ممکنه من بگم نه نميام؟!!! O:
هيهات! ما ذلك الظّنُّ بي! (-B

   لينک ثابت   




Wednesday, August 17, 2005
بروبکسِ سيمپسون‌باز! اگه کانکشن خوب دارين اين فيلم مصاحبه با دوبلورها رو داونلود کنين! آخرشه! D:
    (Right-click on the link and choose "Save Target As...")

   لينک ثابت   




Sunday, August 14, 2005
طی يک اقدام غيرروشنفکرانه، و در کمال عوام زدگی، نشستم دارم اين کتاب جديدِيه هری پاتر رو ميخونم.

پ.ن.1. ترجمه‌ش هم اينجاست.
پ.ن.2. کلاّ خيلی مأيوس‌کننده‌س که آدم بعد از فترت چند ماهه، با اين پست برگرده!
پ.ن.3. چرا هيشکی نرفته "Care of Magical Creatures" رو با هاگريد ورداره؟!

   لينک ثابت   




Tuesday, July 26, 2005
رَوَت فاطمة الزهراء (صلوات‌الله‌و‌سلامه‌عليها) عن رسول الله (صلی‌الله‌عليه‌وآله) قال هذا جبرئيل يخبرني

انَّ السَّعيد، كلَّ السَّعيد، حقَّ السَّعيد، مَن أحَبَّ عَليّا...

   لينک ثابت   




Saturday, June 18, 2005
وَ مِنْ كَلاَمٍ لَهُ -عليه السلام- رُوِيَ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ فَاطِمَةَ –عليها‌السلام- كَالْمُنَاجِي بِهِ رَسُولَ اَللَّهِ -صلی‌الله‌عليه‌وآله- عِنْدَ قَبْرِهِ

اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ اِبْنَتِكَ اَلنَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ وَ اَلسَّرِيعَةِ اَللَّحَاقِ بِكَ! قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي! إِلاَّ أَنَّ فِي اَلتَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ. فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ! فَلَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ! وَ سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ اَلذِّكْرُ! وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمَا سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ!


روايت شده كه اين سخنان را به هنگام دفن سيدة‌النّساء فاطمه (عليها‌السلام) به عنوان راز دلى با رسول خدا (صلی‌الله‌عليه‌وآله) در كنار مزار آن حضرت، بر زبان راند.

سلام بر تو اى پيامبر خدا! سلام من و دخترت كه اكنون در كنار تو فرود آمده و چه زود به تو پيوست! اى رسول خدا! از فراق دخت برگزيده‌ی تو، شكيبايى من اندك شده و تاب و توانم از دست رفته است! اما مرا كه اندوه عظيم فرقت تو را ديده‏ام و رنج مصيبت تو را چشيده‏ام، جاى شكيباييست؛ چه من خود سر نازنينت بر لحد آرامگاه نهادم و هنگامى كه سر بر سينه من داشتى، جان به جان آفرين تسليم نمودى.
انا لله و انا اليه راجعون! وديعت بازگردانده شد و امانت به صاحبش رسيد! اما اندوه مرا پايانى نيست و همه شب خواب به چشمم نرود تا آنگاه كه خداوند براى من نيز، سرايى را كه تو در آن جاى گرفته‏اى، اختيار كند!
بزودى، دخترت تو را خبر دهد كه چگونه امتت گرد آمدند و بر او ستم كردند! سرگذشت را از او بپرس و خبر حال ما از او بخواه! اين همه به زمانى بود كه از مرگ تو ديرى نگذشته و يادت از خاطره‏ها نرفته بود!
بدرود تو را و دخترت را! بدرود كسى كه وداع مى‏كند، نه بدرود كسى كه رنجيده و ملول است! اگر از اينجا بازمى‏گردم نه از روى ملالت است و اگر درنگ مى‏كنم نه به سبب آن است كه به وعده‌ی خدا به صابران، بدگمان شده‏ام!

   لينک ثابت   




Thursday, May 05, 2005
نادان را به از خامشی نيست و گر اين مصلحت بدانستی خود نادان نبودی!

چون نداری کمال و فضل آن به که زبان در دهان نگه داري
آدمـی را زبـان فضـيـحـه کنــد جوز بی مغز را سبکساری

   لينک ثابت   




Monday, May 02, 2005
ده‌ميليون تومن چک تضمين ازم گرفتن که دودر نکنم! کم آوردم! حالا چجوري دودر کنم؟! |:

   لينک ثابت   



اين روزا کارم شده اينکه برم دانشکده، کلاسا رو بپيچونم، با اين آقا و اون آقا و آقايون ديگه ای که لينک ندارن، پينگ پنگ بزنيم تو رگ. خداييش اگه فقط اين بوفه‌هه قليونم سرو می کرد، ديگه ميشد به جاي گرَجواِيت اسکول آو مَنِجمِنت اَند اِکونوميکس، بهش گفت خود بهشت! (;

   لينک ثابت   




Friday, April 29, 2005
آقا اين آمريکای جهانخوار که عمری به ما ويزا نميده، بذار لااقلّکندش اينجا يه پُزی بديم دلمون خوش باشه که سه ماه ديگه، کاليفرنيا پرزنتيشن داريم! (-B

(شماره 21:   Applying e-Learning for Higher Education – The Case of Iran)

   لينک ثابت   




Monday, April 25, 2005
رُوِیَ عن جعفر بن محمّد الصّادق –عليهما السّلام- قال
کانَ رَسولُ الله –صلّی الله عليه و آله و سلّم- يَأکُلُ أکلَ العَبدِ و يَجلِسُ جُلُوسَ العَبدِ و يَعلَمُ أنَّهُ عَبدٌ.
رسول خدا چون بندگان می‌خورد، و چون بندگان می‌نشست، و می‌دانست که بنده است.

   لينک ثابت   



شير را بچّه همی‌ماند به او / تو به پيغمبر چه می‌مانی؟! بگو!
/-:

   لينک ثابت   




Saturday, April 09, 2005
با حامد و علی اقبال و دکتر و مهدی و روح‌الله و ابوالحسن و جعفر و يه سری جغله‌پغله رفته بوديم خدمت سلطان. صلوات الله و سلامه عليه!


بوی لطف او بیابانها گرفت ذره‌های ریگ هم جانها گرفت
تا بدین جا بهر دینار آمدم چون رسیدم مست دیدار آمدم
بهر نان شخصی سوی نانوا دوید داد جان چون حسن نانوا را بدید
بهر فرجه شد یکی تا گلسِتان فرجه‌ی او شد جمال باغبان
همچو اعرابی که آب از چه کشید آب حیوان از رخ یوسف چشید
رفت موسی کآتش آرد او بدست آتشی دید او که از آتش برست
جست عیسی تا رهد از دشمنان بردش آن جستن به چارم آسمان...

پ.ن. 28 صفر پارسال... جمشيديه... دکتر مهدوی...! روزگاري بود! /-:

   لينک ثابت   




Sunday, March 20, 2005
من اينجام:
p:

خداييش امسال حسّ کارت تبريک و اينجور قرتی بازيا نيست، مبارک باشه ديگه!

پ.ن. بهار دلکش رسيد و دل به جا نباشد...

   لينک ثابت   




Thursday, March 10, 2005
خيلی بده که واسه يه چيزی دعا کنی، بعد همچين که حس کنی ممکنه دعات مستجاب شده باشه، قاط بزنی! سه شنبه شب بد قاط زده بودم! انقدر که نتونستم وايسم ببينم اين يارو که از تورنتو اومده چی ميخواد بگه. گفتيم بريم هيئت يه کم اشک بريزيم بلکه اين دله وا شه؛ اما آقا مهدی قاسميان هم به جای اينکه دعا بخونه گريه کنيم، آواز خوند واسمون:
ما را که درد عشق و بلای خمار هست / يا وصل دوست يا می صافی دوا کند
گر رنج پيشت آيد و گر راحت ای حکيم / نسبت مکن به غير که اينها خدا کند...

 OurHeiat.wma - 79KB
 (right-click and choose "Save Target As...")


پ.ن.1. اون سر و صدايی که تو بک‌گراند ميشنويد، مربوط ميشه به بحث مهدی و علی در مورد اينکه اين غِنا هست يا نيست!
پ.ن.2. "بلاي خمار" -از اعقاب "بلاي دودر"- در عصر خواجه حافظ شيرازي ميزيسته و ميزان عملش بسيار بالا بوده است.
پ.ن.3. ايضا خيلی بده که نتونی هر چقدر که دلت ميخواد تو اين وبلاگ خراب شُدَت نکّ و نال کنی.

   لينک ثابت   




Sunday, March 06, 2005
البته حضور آقای سيد علی رياض -نماينده تهران- در اين عکس جالبه،
اما اون چيزی که عکس رو فوق‌العاده جذّاب‌تر ميکنه، حضور اون گل ‌پسريه که با فلش مشخص شده!


خداييش اين رفقای ما آخرشن! D:

(عکس از Hasanpix)

   لينک ثابت   




Friday, February 25, 2005
سلامی چو بوی خوش آشنايی... (:

   لينک ثابت   



پرسپوليس يادت نره اس.اس. سرورته! (;

   لينک ثابت   




Tuesday, February 22, 2005
خواهران و برادران عزيز!

اگه دِدلاين پروژه‌ی سی ‌آر اِم و ديتابيستون عن‌قريب در راهه و انجامشون ندادين،
اگه پروژه‌ی استراتژيتون پيچيده،
اگه از ترس جناب رئيس، موبايلتون دائم رو پيغام‌گيره، و در عين حال رئيستون کم نمياره و اس ام اس ميزنه که "آی اَم هاردلی ويتينگ فور يور داکيومنت"! و شما روتون نميشه که جواب اس ام اس دکتر رو بدين که "هان؟! نمنه دی؟! ويچ داکيومنت؟! D:"
اگه دوستتون رو جوری دودر کردين که رسماً تهديد کرده سر نماز دعاتون ميکنه،
و بالاخره اگه هم سرماخوردين، هم بدفُرم دپرسين، هم بیخوابی زده به کلّه‌تون، هم فردا قراره پيش يکی برين که ممکنه کلّ مسير زندگيتون رو عوض کنه،

اصلاً خودتون رو ناراحت نکنين، تازه شديد –بلانسبت- عين من! پس عين من بريد با خيال راحت خاطرات نيک‌آهنگ رو بخونين حالشو ببرين: (;


"دُرّی از من می خواهد کنارش بنشینم...می‌گوید خوش بر و رو هم که هستی؟ می‌گویم حاج‌آقا، نگران نباشید، من یک رگ شهرضایی دارم که به رگ نجف‌آبادی شما می چربد!"

"یوسف‌علی میرشکاک هم هست. یوسف موجود عجیب و غریبی است. می گویند سید‌ها را از دور تشخیص می‌دهد. به من که می رسد می گوید، ببینم، تو سیّد نیستی؟ می‌گویم تو از همه آدم‌ها همین را می پرسی؟ می گوید نه سیّد! از سیّدهاش می پرسم."

"تا صبح خوابم نمی‌برد. این عادت نماز شب خواندن در موقع اضطراب کمک خوبی است. گمانم دو سه جزِ قرآن را می خوانم..."

(اگه اينو خوندين، پاراگراف قبلش رو هم بخونيد، بامزه‌س! ما که ديگه از ترس دکتر آرام جرأت نداريم تو وبلاگ حرف بی ناموسی بزنيم، خودتون بخونيد!)

   لينک ثابت   




Saturday, February 19, 2005
امشبی را شه دين در حرمش مهمان است...
مکن ای صبح طلوع... مکن ای صبح طلوع...
صبح فردا بدنش زير سُم اسبان است...
مکن ای صبح طلوع... مکن ای صبح طلوع...

   لينک ثابت   




Wednesday, February 16, 2005
هيچ کس نيست که در کوی تواش کاری نيست
                                             هر کس آنجا به طريق هوسی می‌آيد...

امشب دکتر ف. رو يه جايی ديديم، خوشمان آمد ازش! با وجود اينکه درس خونده و استاد دانشگاس ولی عقلش ميرسه! موقع سينه‌زنی حواسم بهش بود، کلاس نذاشت و اسه امام حسين، درست و حسابی رفت قاطی ملت سينه‌شو زد!

   لينک ثابت   




Sunday, February 13, 2005
طبق فتوای آيت‌الله‌العظمی الپر(حَشَرَهُ الله مَعَ حَشَراتِ الجَنّه) ما امسال ولنتاين نداريم.
خيالی نی داداش! ما که 23 سال نداشتيم، امسالم رُوش! فقط به خاطر تو!
خداييش آرزو به دل مونديم يه سال ولنتاين بريم از اين عروسکا، از اين خرا هست که قلب قرمز دارن، از اينا بخريم بديم به مادر بچه‌ها!
هر کجا هست خدايا به سلامت دارش! (:

امضاء،
سعيد زی‌زی p:

   لينک ثابت   




Monday, February 07, 2005


...سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دستها پنهان،
نفس‌ها ابر، دلها خسته و غمگين،
درختان اسکلتهاي بلورآجين،
زمين دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
غبارآلوده مهر و ماه،
زمستان است...

پ.ن. حالا اين حرفا به کنار، کی حال داره فردا بره پشت‌بوم برف پارو کنه؟! D:
پ.ن.پ.ن. Branches.jpg (1024x768 - 379KB)

   لينک ثابت   




Thursday, February 03, 2005
"...فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ" (آل عمران:61)

"...و لما نزلت هذه الآية: قل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم - و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل، دعا رسول الله عليا و فاطمة و حسنا و حسينا و قال: اللهم هؤلاء أهل بيتي."
"هنگامي که اين آيه نازل شد: 'به ايشان بگو بيائيد ما فرزندان خود ، و شما فرزندان خود را ، ما زنان خود و شما زنان خود را ، ما نفس خود ، و شما نفس خود را، بخوانيم و سپس مباهله كنيم و دورى از رحمت خدا را براى دروغگويان [كه يا مائيم ، يا شما] درخواست كنيم'، رسول خدا-صلي‌الله‌عليه‌و‌آله-، علي و فاطمه و حسن و حسين [عليهم‌السلام] را خواند و گفت: پروردگارا ايشان اهل بيت من هستند."
"...when the (following) verse was revealed:' Let us summon our children and your children.' Allah's Messenger (may peace be upon him [and his family]) called 'Ali, Fitima, Hasan and Husain and said: O Allah, they are my family."
-- صحيح مسلم، شماره 5915، ايضاً به نقل از سعد ابن ابي‌وقاص!

امروز روز مباهله‌ست!
ميدونين ديگه؟! در اين آيه اميرالمؤمنين –عليه‌السلام- به منزله "جان" پيامبر
–صلوات‌الله‌و‌سلامه‌عليه‌و‌آله- شمرده شده! أَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ!

   لينک ثابت   




Monday, January 31, 2005
بعد عمری امروز رفتم پدک، ميبينم تو تمام طبقات اعلاميه‌های رنگ‌وارنگ زدن به در و ديفال: به سوی کسب و کار الکترونيک، ارائه کننده مهندس سعيد اخلاقپور! بیجنبه‌م ديگه! خوشم اومد!
نه درست ميدونم چی بايد بگم، نه قاعدتاً باقی گرفتاريا –در حقيقت *** و دودره‌بازی- اجازه ميده پرزنتيشن رو سر موقع جم و جور کنم! چند وقت پيش اينجا ارائه داشتيم، ساعت 12 ارائه بود، رأس ساعت 9 شروع کردم سرچ کردن واسه اسلايد! معلومه نتيجه ش چی ميشه ديگه! D: بعد ارائه، نظرسنجی‌ها رو که ميخوندم، خوشبختانه ملت يا نفهميده بودن چه اراجيف بیربطی سر هم کرديم يا اينکه فهميده بودن و به روی خودشون نياورده بودن! فقط بعضياشون نوشته بودن سطح مطالب ارائه شده بالا بود، متوجه نشديم!!! D:
در کل بايد اذعان کرد که خيلی آدم ضايعی شدم تازگيا! )):

پ.ن. دکتر آرام گير داد به يک کلمه تو اين پست، امتثال امر کرديم پاکش کرديم! همسفر مدينه‌مونه ديگه! چيکارش کنيم؟! (;

   لينک ثابت   




Sunday, January 30, 2005
در راستای لبيک گفتن به فرامين ايشان و در رابطه با اينکه اين روزا مد شده ملت از جنگ بنويسن...

دروغ چرا؟! اگه قراره تجربه و حس شخصيم رو بنويسم، من خيلی هم از جنگ تصوير بدی ندارم!!! حداقل خاطره جنگ ايران و عراق واسه من اصلا خاطره بدی نيست!
سعی کردم چيزايی که از اونموقع يادم مياد رو بنويسم:

1. شديداً عشق آهنگران داشتم، آرزوم اين بود که بزرگ شدم، جای اونو بگيرم! اونموقع تو مسجد محله‌مون تکبير میگفتم، اين ميکروفونه رو که دستم ميگرفتم واسم آخر عشق بود!
(از شما چه پنهان هنوزم عشق خوانندگی دارم، نوار که گوش ميدم، معمولا خودمم باهاش ميخونم! ملّت که تو ماشين کنارمون ميشينن ميگن "سعيد نخون! صدات اصلا خوب نيست!" حرف مفت ميزنن البته! D:)
2. موقع بمباران/موشک‌باران، وقتي که مدرسه ها تعطيل شد، تقريبا کل فاميلامون يا رفته بودن شمال يا اطراف تهران. اما خوب ما به علت بيخيالی مفرط خانوادگی که داشتيم و داريم، شمال که هيچی، حتی يه بارم پناهگاهی، زيرزمينی، زيرپله ای ، جايی نرفتيم! حتی من يادمه اون اولا آژير قرمز که ميزدن ميرفتم دم پنجره که شايد موشک ها رو تو هوا ببينم، بعدا توجيهم کردن که همچينی يه نموره خطرناکه! D:
3. دو تا داداش بزرگام، اون زمان هر دو دانشجوی پزشکی بودن، گاهی به عنوان امدادگر ميرفتن جبهه. از رفتنشون چيزي يادم نيس، اما برگشتناشون خوب يادمه! بالاخره يه گلوله‌ای، پلاکی، چفيه‌ای، چيزی واسه من مياوردن. منم ميرفتم با اين چيزا تو کوچه جلو بچه ها پز ميدادم! کيف ميداد طبيعتاً! (:
4. آقای ناصرزاده-دام ظلّه العظيم- رو بعضياتون ميشناسين! يه بار تو جبهه ساک حسينمون رو به رگبار بسته بود، بعد فرستاده بود واسه خانواده ما! زيرپوش حسين رو که با گلوله های کلاشينکف سوراخ‌سوراخ شده بود، تا همين چند وقت پيش به عنوان سند افتخار حفظ کرده بوديم! (;
5. يه بارم اين داداش سومی جوگير شده بود! با مامانم اومديم خونه ديديم يه يادداشت گذاشته که من رفتم جبهه! حقيقتش يادم نيست شايدم وصيتنامه و از اينجور چيزا هم بود! با مامان رفتيم مدرسه داداشه، دبيرستان مفيد! بعدشم پادگانی که قرار بود از اونجا اعزام بشن! بچه بودم اونموقع، فکر کنم 6 سالم بود، اما تصوير رضامون رو که اومد دم در پادگان و حتی حرفش رو قشنگ يادمه! به مامانم گفت "مگه خون من از خون جوونای مردم رنگين تره؟!" مامان هم رسماً راضی شد که بچه‌ش بره شهيد بشه! شب که داداشا قضيه رو شنيدن، شاکی شدن! گفتن اين هنوز بچه‌س! احساساتی شده! راه افتادن دنبالش مخشو بزنن که برگرده! خلاصه تا خود خوزستان دنبالش رفتن و بالاخره از دوکوهه برش گردوندن!!!

آره ديگه! خلاصه اينجورياس! اينا چيزايی بود که الان به ذهنم رسيد! چه کنيم ديگه؟! تصويری که از سالهای جنگ تو ذهن من مونده تو اين مايه‌هاست!

ها! راستی! من حتي اسمم رو هم از جنگ گرفتم! اسم من برای زنده نگه داشتن ياد دوست داداشم که تازه شهيد شده بود، انتخاب شد! کوچه‌ش رو شايد توی بلوار کشاورز ديده باشين! شهيد سعيد کبکانيان!

   لينک ثابت   



من که صلحم دایماً با این پدر / این جهان چون جنتستم در نظر

(:

   لينک ثابت   




Friday, January 28, 2005
"...الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا..." (المائده:3)
رُوِیَ عن رسول الله -صلی الله عليه و آله و سلم- قال "يوم غدير خم افضل اعياد امتي، وهو اليوم الذي امرني اللّه تعالى ذكره بنصب اخي علي بن ابي‏طالب علما لامتي يهتدون به من بعدي، وهو اليوم الذي اكمل اللّه فيه الدين، واتم على امتي فيه النعمة، ورضي لهم‏الاسلام‏دينا"

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسّکين بولاية علی ابن ابی‌طالب عليه السّلام!
عيد مبارک! (:

   لينک ثابت   



تا صورت و پيوند جهان بود علي بود / تا نقش زمين بود و زمان بود علي بود
شاهي كه ولي بود و وصي بود علي بود / سلطان سخا و كرم وجود علي بود
هم ‌آدم وهم‌ شيث وهم ادريس هم ‌الياس / هم صالح پيغمبر و داود علي بود
هم‌موسي‌وهم‌عيسي‌وهم‌خضروهم‌ايوب / هم‌يوسف‌وهم‌يونس‌وهم‌هود علي بود
مسجود ملائك كه شد آدم ز علي شد / آدم چو يكي قبله و مسجود علي بود
خاتم كه در انگشت سليمان نبي بود / آن نور خدائي كه بر او بود علي بود
آن شاه سرافراز كه اندر شب معراج / با احمد مختار يكي بود علي بود
آن كاشف قرآن كه خدا در همه قرآن / كردش صفت عصمت و بستود علي بود
آن قلعه گشائي كه در قلعه‌ي خيبر / بركند بيك حمله و بگشود علي بود
آن گرد سرافراز كه اندر ره اسلام / تا كار نشد راست نياسود علي بود
آن شير دلاور كه براي طمع نفس / بر خوان جهان پنجه نيالود علي بود
اين كفر نباشد سخن كفر نه اين است / تا هست علي باشد و تا بود علي بود

-- منسوب به مولوی            

---
روايت ديگری از اين شعر با تنبور و آواز سيد خليل عالی‌نژاد:

   لينک ثابت   



"باك عاشق ندارد از تكرار
من تو را عاشقم هزاران بار"
اين 110 بيت رو پارسال هم گذاشتم اينجا!

اي فلك شست، از كمان بردار
بس كن از تير، كشته‌ام بر دار
اين نفس نيست، رفتن روح است
اين بدن نيست، تلِّ خاك و غبار
سربلندم، ولي به بند صليب
برقرارم، وليك بر مسمار
چه زني تير خيرخير مرا؟
كشته‌ام كشته، مرده‌ام مردار
مردمان از فلك گهر چينند
سهم من تير از كف جبار
مردمان شادمان و من خاموش
همه در خندخند و من غمبار
سر به آب آورم، خورد بر سنگ
با هوا مي‌روم، فِتَم در نار
لب به مي برم، شراب حميم
قصد گل مي‌كنم، نصيبم خار
گُلم، اما خليده در معبر
كعبه‌ام، دستگردِ پوچ قمار
مثل ماهم كه پشت ابر رقيق
در شبي خوش چو باره‌اي رهوار
تندتر هرچه مي‌روم در جاي
ديرتر مي‌رسم ولي تا بار
عمر من يك شب زمستاني
بخت من خواب، من برش بيمار
روز و شب اوفتاده بر جانم
اين يكي هار، آن يكي كفتار
روزها بر برم بگو بربر
شامها بر سرم بگو تاتار
ساعتي نيست بگذرد بر من
كه نكوبم طپانچه‌اي به عذار
نوك تيري است بيخ حنجره‌ام
برگشايم چو ديدگان اسحار
شام تا وقت خواب مي‌بينم
به گلو رفته تا پر سوفار
شب همي بازپس برون كِشَمَش
بر من اينست دور ليل و نهار
سر برآورده يك دو موي سپيد
يك دو روز دگر شود بسيار
گر جواني چنين رود كه رود
بو كه پيري نبيندم رخسار
ملك‌الموت سررسد گويم
هي! زهي! دير آمدي هُش دار
جان؟ بگو چيست تا بدانم نيز
روح؟ شايد بجويي از بازار
دو ملك گر به گور گرد آيند
تن زنم از شنيدن و گفتار
گر دمد صور تا كه زنده شوم
گويمش بس، كشيده‌ام يك‌بار
هيچ‌كس را سخن نخواهم گفت
مگر آن بت بيايدم به كنار
نام او بر زبان نيارم راند
ياد او هم به دل مرا دشوار
او كه چشمان آشنايي داشت
او كه بيمار بودم او بيدار
او كه دستان مهرباني داشت
او كه غمبار بودم او غمخوار
بوي او رشك نرگس آذر
روي او نو گل هميشه‌بهار
گر بيايد صداي پايش را
مي شناسم ز دور يا از بار
كلبة كوچك دلم باز است
باز مي‌لرزدش در و ديوار
سر درون آورد به خانة دل
كه: كسي هست تا دهدمان بار؟
گر درآيد به ديده مي‌بيند
لَيس فِي‌الدّار غيرهُ دَيّار
گر درآيد به خويش مي‌مانم
يك دمش اشك مي‌فشانم زار
همه‌تن چشم مي‌شوم اما
همه برهم‌نهاده خجلت‌بار
رو ندارم كه بنگرم در چشم
چشم بر پاي مي‌كشم بسيار
گويمش دير كردي اي دلبر
گويمش پير گشتم اي دلدار
اي علي! من تو را ني‌ام پيرو
تو مرا نيز نيستي سالار؟
گر ز كويت گريختم بسيار
جز به كويت نمانده‌ام به قرار
دست بگشا علي به دادم رس
يك دمي نيز بر سرم بگذار
من چي‌ام تا چِشَم شرنگ فراق
من كي‌ام تا كشم چنين آزار
من كه؟ يك ذره مانده‌ام تا هيچ
تو كه؟ يك پرده مانده تا دادار
تو كه رفتي بگو كه تا به كجا
رفت يك مشت خاك بي‌مقدار
اي علي! جمله عقل و چشمي تو
گول كوري به خويش وامگذار
چهره‌اي از وجود خود بنما
كه شدم از وجود خود بيزار
كوهسار خدا! شناهم ده
دارم از خود شبانه عزم فرار
تو مگو كهف جاي اصحاب است
مي‌شناسم سگي كه خفت به غار
ذوالفقار از نيام بيرون كن
بغض چركينم از گلو بردار
اي علي زخم كهنه‌اي دارم
تو نداري كه داردم تيمار؟
چنگ زن، خرد كن مرا سُتخوان
سينه بشكاف و قلب بيرون آر
پس به برفابه‌اي به تشت بلور
زنگ دل آب ده، دمي بفشار
يله كن پنجه، جانم از حلقوم
بركش اين رنگ‌رنگ پر زنگار
تار و پودش يكان يكان بگسل
همه ازهم بدر، دمار دمار
آهنين مشت سخت دار و بكوب
پس مرا قطعه‌قطعه كن صدپار
قطعه‌اي را به داغ‌زار كوير
لخته‌اي را به آب شور بحار
تكه‌اي را به قلة كوهي
تكه‌اي را به دره‌هاي كبار
ديگري را به كنج نخلستان
ديگري، چاه نالة خونبار
پس به اذن خدا چو ابراهيم
اُدعُني يَأتينَّكَ الاَطيار
نو شوم نو، اگر توام خواهي
ديگرم كن، به ديگرم مسپار
نو شوم نو، چو رعشة تن خاك
زير نرماي بارش آذار
نو شوم نو، چو دانة برفي
كه مي‌افتد به گيسوي جوبار
نو شوم نو، چو شبنمي كه دود
بر گل ياس در پگاه بهار
همچو شبنم كه مي‌فتد بر او
عكس خورشيد و انجم و اقمار
همچو شبنم به پشت كوچك من
آسمان بي‌ستون شود سُتوار
همچو شبنم به سينه مي‌گيرم
نُه فلك را، نُه است يا كه هزار
ز افق تا افق كشم بر دوش
فلكم گو ببار تير ببار
* * *
از افق تا افق كشم بر دوش
فلكم گو ببار تير ببار
تا علي دارم از تو باكم نيست
عزم پيكار داري اي غدار
بازوانم هنوز برجاي است
خم شده گُرده، بشكند ناچار
گويمت كيست؟ آن كه روز ازل
چون تو تن مي‌زدي كشيد آن بار
قدر او گويمت؟ كمر خم كن
فضل او بشمرم؟ ستاره‌شمار
وصف رويش كنم؟ قمر بشكر
جاي او؟ خود تو را است قطب مدار
نُقطَةٌ تَحتَ باءِ بِسمِ الله
نورُ الاَنوار، معدنُ الاَسرار
خاطَبوهُ العَلِيَ بِالاَلسُن
اَم تَري فَوقَهُ العُلَي الاَبصار
ها عَلِيٌ بَشَر، وَ كَيفَ بَشَر
رَبُّهُ فيهِ اَجمَلُ الاِظهار
عَلَّمَ اللهُ آدَمَ الاَسماء
فَبِنورِ اسمِهِ انطَوَي الاَوتار
بَهر بخش است او به آتش و باغ
همه بر حكم حاكم قهّار
خار در چشم و استخوان به گلو
تيغ بر فرق و سينه پر آزار
با چنين حال در صف محشر
مي‌شتابد به پيش همچو شرار
مَلَكي همچو كوه بسته كمر
در يمين و دگر ملك به يسار
صوت بِشكوهشان چو نعرة رعد
لرزه افكنده توفشِ اين جار
اَلمُسَمّي بِحيدَرِ الكَرّار
ها عَليٌ عَلي، حِذارِ حِذار
هر طرف مي‌كند نگه، جمعي
رو بپوشند از خجالتِ كار
تفت دوزخ بجوشد و غرّد
صوت «هَل مِن مَزيد» را به كرار
ليك، حاشا ز مهرباني او
گويد اينگونه نرم زمزمه‌وار
ما مُناكِ و خَطبُكِ يا نار
اَنَا خَيرُ الوَري و بِرُّ البار
اَنَا زَوجُ البَتول، اَتَعرِفُني؟
فَسَلاماً و بارِداً يا نار
قالِعُ الباب اَنِ افتِحُوا الاَبواب
جَنَّةُ الخُلدِ مَأمَنُ الاَخيار
عَرضُهَا الاَرضُ وَ السَّمواتُ
اَنَا مَولاكُمُ، هُوَ الغَفّار
* * *
عاشقا! بس كن اين نمط، بس كن
پلك خونبار و كلك گوهربار
أي علي زان خروش و زان غوغا
من يكي بال و پر شكسته هَزار
من يكي مورك شكسته كمر
من يكي صعوك گسسته دمار
تو مرا زان ميانه پيدا كن
ترسمت كور باشم از ديدار
من شباني كه آرزو دارم
باشمت روز و شام خدمتكار
دستكت بوسم و بمالم پاي
شويمت گر دهي شعار و دثار
وقت خواب آيدت بروبم جاي
واكنم خون كشيده‌ات دستار
فهم من از تو بيش از اين چه شود؟
خِرَدم خُرد و چشم و قلبم تار
سهم من ز آسمان معرفتت
قدر يك پنجره است زين دوّار
بَسَم اين پنجره است اگر گاهم
ماهم آيد كنارم از اغيار
سِدرَة‌المُنتَهي است لانة تو
سوزدم پَر پرندة پندار
از بلنداي قاف تا اين پست
ره درشت است و سخت و ناهموار
علي اي جويبار چشمة قاف
يك شبي بر كوير شوره ببار
مهربان باغبان سبز انگشت
داغ عشقم به خاك سينه بكار
اي علي، اي تو فاءِ «كُن فَيَكون»
علي اي دين و كفر را معيار
علي اي مرزبان سرّ و شهود
علي اي بر سپاه حق سردار
علي اي . . . اي خدا چه مي‌گويم؟
چند گويم، چه سود بي‌كردار؟
چه كنم، آرزوي من عمري است
تا كنم بيتكي به پات نثار
حال، فيض تو بين و فضل تو بين
كه شده‌ست اين مجيز يك طومار
باز هم دل نمي‌كَنم از تو
ليك بسيار مي‌شود تكرار
باك عاشق ندارد از تكرار
من تو را عاشقم هزاران بار

-- احمد محبی آشتيانی

   لينک ثابت   



قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهم عَلَيْهِ [و آله] وَسَلَّمَ غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ "ًإِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا (الاحزاب:33)"

A'isha reported that Allah's Apostle (may peace be upon him [and his family]) went out one morning wearing a striped cloak of the black camel's hair that there came Hasan b. 'Ali. He wrapped him under it, then came Husain and he wrapped him under it along with the other one (Hasan). Then came Fatima and he took her under it, then came 'Ali and he also took him under it and then said: "Allah only desires to take away any uncleanliness from you, O people of the household, and purify you (thorough purifying)".


صحيح مسلم، کتاب 31، شماره 5955 به نقل از عايشه!

   لينک ثابت   




Wednesday, January 26, 2005
...فقال رجل من الخوارج: قاتله الله كافراً ما أفقهه! فوثب القوم لِيقتلوه.
فقال عليه السلام : رُوَيْداً! إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بسَبٍّ، أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ!

...يكى از خوارج [به اميرالمؤمنين] گفت: "خدا اين كافر را بكشد، چه نيك مى‏فهمد!". مردم برخاستند تا آن مرد رابكشند. امام فرمود: آرام گيريد! پاسخ دشنام، دشنام است، ‏يا بخشيدن گناه!

-- نهج البلاغه

   لينک ثابت   




Tuesday, January 25, 2005
...فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهم عَلَيْهِ [و آله] وَسَلَّمَ أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِي...

...Thereupon Allah's Messenger (may peace be upon him [and his family]) said to him: Aren't you satisfied with being unto me what Aaron was unto Moses but with this exception that there is no prophethood after me...

...پس پيامبر -صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ و آلِه- به او فرمود: [اي علي!] آيا راضی نيستی که تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسي هستي مگر اينكه بعد از من پيامبري نيست...

صحيح مسلم، کتاب 31، شماره 5914 به نقل از سعد ابن ابي‌وقاص!

   لينک ثابت   




Monday, January 24, 2005
نادِ علياً مُظهِر العجائب / تجده عوناً لك في النّوائب
كلّ همّ وغمّ سينجلي / بولايتك يا علي يا علي يا علي...

يا علي اسمك بالقلب منرسم / سبحان ربي الصاغ لك ها الإسم
يا منبع الجود و كنوز العلم / ثغر المودة بمولدك مبتسم
آخره و دنيا بمنهجك نلتزم / عن قلب صادق بالعدل معتصم
أنت لواء الفخر و المناقب / و جوهر العزة و المواهب

أشرف اسم فوق الضمير انكتب / اسمك و فضلك نال أعلى الرتب
ما يوم نورك يا بو حسين انحجب / بهالفضل بارينا لوجودك وهب
والله كل الوجود تراب و انت الذهب / حبك فريضة و بالشرايع وجب
شأنك فوق الشأن و المراتب / يا بلغة الإحسان و المكاسب

للكون أنت السور و أنت العمد / بوجودك الدين الحنيف انوجد
يا أسد غالب ما شبيهك أسد / و بزودك الخالق يا حيدر شهد
بالحشر بس حبك يا حيدر سند / والله لا مال ينفع لا أهل لا ولد
يوم ظهور الفضل و المثالب / لا ينفع الأدنى من الأقارب

حبك صبح ميزان كل البشر / و تمييز ما بين الفحم و الدرر
رب الجلالة بهالموارد أمر / والله و العدل لو صارمك ما ظهر
من الباري هذا الأمر لاح و صدر / و ابضامرك سر الجلالة استقر
نورك فوق شعلة الكواكب / يلوح في الإشراق و المغارب

محور العزة و الفخر يا علي / بك الشدائد و المحن تنجلي
باسمك يظل صوت الدهر يعتلي / أنت أمير الكون و انت الولي
والله من صارمك قلب الكفر يسطلي / ينبوع وجدانك صبح منهلي
شمسك تمحو ظلمة المغارب / و غاية تسمو على الرغائب

يا با الحسن لا بد يدور الفلك / و نسمع بطاغي العصر قالوا هلك
والله و ردود يا با الحسن نرجع إلك / من عالبعد بالشوق نتأملك
بكلمة محبة من القلب نسألك / هم نظن قلب الغير حبك سلك
سيقلب الأمر على النواصب / و ينهلون الغزي في المشارب

هم نرجع و ننشر عطر حضرتك / و نزورك و ننظر قبس قبتك
و الله شيعتك إحنا و تعلم بشيعتك / عدها أمل معقود بزيارتك
أرواح إلنا تهيم بمحبتك / و للموت ما نترك نهج سيرتك
رغم أولي الأطماع في المناصب / أتيك سعياً و الهوى ركائب


---
فايل صوتی اين شعر با صدای باسم الکربلائی
  فقط بند اول:
       NaadAli-1.wma - 174KB

  کامل:
       NaadAli-Complete.wma - 658KB
       (right-click and choose "Save Target As...")


پ.ن. ظاهرا فايل‌ها ناقص بودن، دوباره گذاشتم.

   لينک ثابت   




Thursday, January 20, 2005
خويش فربه می‌نماييم از پی قربان عيد
کان قصاب عاشقان بس خوب و زيبا می کشد
نيست عزرائيل را دست و رهی بر عاشقان
عاشقان عشق را هم عشق و سودا می‌کشد

عيد اضحی -و البتّه "باقی مناسبت‌ها"!- خيلي‌خيلي مبارک! (:

   لينک ثابت   



آی من بدم مياد...! ديروز جاتون خالی 2 بار داشتم جريمه ميشدم! بار اول کوچه يه طرفه رو -گلاب به روتون- خلاف ميرفتم. جريمه که هيچی، آقاهه جدی جدی ميخواست گواهينامه رو هم ضميمه کنه! گفتم سرکار نکن سرِ جدّت! -عيناً "سرِ جدّت" رو گفتم بهش! D: - ما بچه های خوبی هستيم! ميريم عرفه دعات ميکنيم! طرفم يه نيگا کرد، چگالی ريش و پشم رو که تو ماشين ديد، کلاً بيخيال شد!
بار دوم هم بابت موبايل حرف زدن بود. به بهانه شب عيد قربان و اينا، بالاخره پيچونديمش!
آی من بدم مياد اين ريشوا رو ميبينم که از اسلام استفاده ابزاری ميکنن! D:

   لينک ثابت   




Monday, January 03, 2005
در پي آن نگاه‌هاي بلند
حسرتي ماند و
آه‌هاي بلند

   لينک ثابت   




Saeed AkhlaghpourSaeed AkhlaghpourMohammad Taherzadeh Sani