| |
اصل صفحه آرشيو
درّوگهر پرتاب نامه
منو
بغل
Thursday, September 30, 2004
باز گردد عاقبت اين در؟ بلی!
رخ نمايد يار سيمين بر؟ بلی!
نوبهار حسن آيد سوی باغ؟
بشکفد آن شاخه های تر؟ بلی!
ساقی ما ياد اين مستان کند
بار ديگر با می و ساغر؟ بلی!
اين سر مخمور انديشه پرست
مست گردد زان می احمر؟ بلی!
...
عيد مبارک! (:
لينک ثابت |
Tuesday, September 28, 2004
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایه نشین چند بود آفتاب؟!
گر مهی از مهر تو موئی بیار
ور گلی از باغ تو بوئی بیار
منتظران را به لب آمد نفس
ای ز تو فریاد! به فریادرس!
سوی عجم ران منشین در عرب
زرده روز اینک و شبدیز شب
ملک برآرای و جهان تازه کن
هردو جهانرا پر از آوازه کن
سکه تو زن تا امرا کم زنند
خطبه تو کن تا خطبا دم زنند
باز کش این مسند از آسودگان
غسل ده این منبر از آلودگان
خانه غولند بپردازشان
در غله دان عدم اندازشان
کم کن اجری که زیادت خورند
خاص کن اقطاع که غارتگرند
ماه همه جسمیم بیا جان تو باش
ما همه موریم سلیمان تو باش
از طرفی رخنه دین میکنند
وز دگر اطراف کمین میکنند
شحنه توئی قافله تنها چراست؟!
قلب تو داری علم آنجا چراست؟!
شب به سر ماه یمانی درآر
سر چو مه از برد یمانی برآر
گر نظر از راه عنایت کنی
جمله مهمات کفایت کنی
دایره بنمای به انگشت دست
تا به تو بخشیده شود هر چه هست
با تو تصرف که کند وقت کار
از پی آمرزش مشتی غبار
از تو یکی پرده برانداختن
وز دو جهان خرقه درانداختن
...
-- مخزن الاسرار، نظامي گنجوي
لينک ثابت |
Monday, September 27, 2004
قال رسول الله (صلی الله عليه و آله)
"من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية"
لينک ثابت |
"Narrated Jabir ibn Samurah:
The Prophet (peace_be_upon_him) said: The religion will continue to be established till there are twelve caliphs over you, and the whole community will agree on each of them. I then heard from the Prophet (peace_be_upon_him) some remarks which I could not understand. I asked my father: What is he saying: He said: all of them will belong to Quraysh.
Narrated Ali ibn AbuTalib:
The Prophet (peace_be_upon_him) said: If only one day of this time (world) remained, Allah would raise up a man from my family who would fill this earth with justice as it has been filled with oppression."
سنن ابیداوود -از کتابهای حديث معتبر اهل سنت- يک بخش داره به اسم بابالمهدی، عربیش رو گير نياوردم، انگليسيش اينجا هست.
لينک ثابت |
دوست ناديده، آقا محسن ح، متاهل، 23 ساله، دانشجوی فوق لیسانس مخابرات دانشگاه تهران فرمودند که:
"۹. اسم وبلاگش هست: بلی (خوانده میشود بلا! جهت اطلاع) بالاش هم نوشته: الست برکم؟! قالوا: بلی! خدائيش کم آوردم. انگار که تو بازی جر بزنی همه بفهمند نگهدارن آخرش بهت بگن! چقدر میسوزي؟ بابا! جون بابات! آدم باش...! خدائيش بد نيستها! روش فکر کن... باشه؟"
آقا پيشنهاد جالبي بود، فکر کردم رو قضيه! اما شرمنده! خداييش راه نداره! (;
لينک ثابت |
Wednesday, September 22, 2004
مهرورزان زمانهاي كهن
هرگز از خويش نگفتند سخن
كه در آنجا كه تويي
بر نيايد دگر آواز از من
ما هم اين رسم كهن را بسپاريم به ياد
هر چه ميل دل دوست
بپذيريم به جان
هر چيز جز ميل دل او
بسپاريم به باد
آه
باز اين دل سرگشته من
ياد آن قصه شيرين افتاد
بيستون بود و تمناي دو دوست
آزمون بود و تماشاي دو عشق
در زماني كه چو كبك
خنده مي زد شيرين
تيشه مي زد فرهاد
نه توان گفت به جانبازي فرهاد افسوس
نه توان كرد ز بيدردي شيرين فرياد
كار شيرين به جهان شور برانگيختن است
عشق در جان كسي ريختن است
كار فرهاد برآوردن ميل دل دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن
خواه با كوه در آويختن است
رمز شيريني اين قصه كجاست
كه نه تنها شيرين
بي نهايت زيباست
آن كه آموخت به ما درس محبت مي خواست
جان چراغان كني از عشق كسي
به اميدش ببري رنج بسي
تب و تابي بودت هر نفسي
به وصالي برسي يا نرسي
سينه بي عشق مباد!
-- فريدون مشيري
لينک ثابت |
Tuesday, September 21, 2004
ای بابا! من اگه میدونستم دعام انقدر زود مستجاب میشه که واسه خودم دعا میکردم! D:
الحمد لله رب العالمين (:
لينک ثابت |
اين کيست اين؟! اين کيست اين؟! هذا جنون العاشقين!
از آسمان خوش تر شده در نور او روی زمين!
بيهوشی جان هاست اين يا گوهر کان هاست اين؟!
يا سرو بستان هاست اين يا صورت روح الامين؟! D:
لينک ثابت |
Monday, September 20, 2004
من نمیدونم تو دانشکده به اين بزرگی، يه نفر آدم حسابی پيدا نمیشد که ياسر بياد بشه TAی برنامهريزی استراتژيک ما! (;
پ.ن. هو ياسر! شوخی کردم! جنبه داشته باش! D:
لينک ثابت |
Sunday, September 19, 2004
عقدهای بازی درآوردم رفتم 3 تا TA گرفتم واسه ترم بعد!
لينک ثابت |
"حضور حضرت منيژه خاتون
چطوره حال بچه گربههاتون؟
براي اون دهان و چشم و ابرو
هميشه بنده بودهام دعاگو
زبس كه رفته عشق، توي قلبم
نوشتم اسمتونو روي قلبم
خداگواهه تا شما نيايين
از تو گلوم، غذا نميره پايين
شباهمهش يادشما ميكنم
ميرم به آسمون نيگا ميكنم
شما رومثل ماه ميكشم هي
شباهميشه آه ميكشم هي
كسي خبر نداره از قضايا
نه جيجي و نه مامي و نه پاپا
به جاي مارياكري و گوگوش
نوا رگريهدار ميكنم گوش
«قشنگترين پيرهنتو تنت كن
تاج سرسروري تو سرت كن
چشماتو مست كن همهجا رو بشكن
الا دل ساده و عاشق من...»
دلم ميخواد كه از سرمحبت
به عشق من بدين جواب مثبت
بگين بله وگرنه دلگير ميشم
تو زندگي دچار تأخير ميشم
اگرجواب نه بياد تو نامهت
خلاصه قهر، قهر تا قيامت!
فداي اون كه نه نميگه ميشم
عاشق يك دختر ديگه ميشم
تو بيلياقتي اگر بگي نه
اِند حماقتي اگر بگي نه
ببين تو آينه، آاخه اين چه ريخته؟
مثل تو صدتا توي كوچه ريخته!
تو خانمي؟ تو خوشگلي؟ چه حرفا...
حرف زيادنزن، برو بينيم باااا...
بشين عزيز، پرت و پلا نگو مرد!
اين مدلي نميشه عاشقي كرد
تو هر دلي يه عشق، موندگاره
آدم كه بيشتر از يه دل نداره
... درسته،ديگه توي شهر ما نيست
دلي كه مثل كاروانسرا نيست
بازم همون دلاي بچگيمون
دلاي باصفاي بچگيمون
يه چيز ميگم، ايشالا دلخور نشين:
«قربون اون دلايتكسرنشين!»
اين روزا عمر عاشقي دوروزه
ايشالا پير عاشقي بسوزه
بلا به دور از اين دلاي عاشق
كه جمعه عاشقند و شنبه فارغ!
گذاشته، روي ميز من، يه پوشه
كه اسم عشقهاي بنده توشه
زري، پري،سكينه، زهره، سارا
وجيهه و مليحه و ثريا
نگين و نازي و شهين و نسرين
مهين و مهري و پرند و پروين
چهارده فرشته و سه اختر
دوليلي و سه اشرف و دو آذر
سفيد و سبزه، گندمي و زاغي
بلوند و قهوهاي و پركلاغي ...
هزار خانمند توي اين ليست
با عدهاي كه اسمشون يادم نيست!
گذشت دورهاي كه ما يكي بود
خدا و عشق آدما يكي بود
نامه مجنون به حضور ليلي
ميرسه اينترنتي و ايميلي!
شيرين ميره ميشينه پيش فرهاد
روي چمن تو پارك بهجتآباد
زلفاي رودابه ديگه بلند نيست
پله كه هس، نيازي به كمند نيست
تو كوچه،غوغا ميكنند و دعوا
چهار تا يوسف سر يك زليخا!
نگاه عاشقانه بيفروغه
اگر ميگن: «عاشقتم»، دروغه
تو كوچههاي غربي صناعت
عشقو گرفتن از شما جماعت
كجا شد اون ظرافت و كرشمه
نگاه دزدكي كنار چشمه؟
كجا شد اون به شونه تكيه كردن
كنار جوب آب، گريه كردن؟
دلاي بيافاده يادش به خير
دختركاي ساده يادش به خير
من از ركود عشق در خروشم
اگر دروغ ميگم، بزن تو گوشم
تو قلب هيشكي عشق بيريا نيست
حجب و حيا تو چشم آدمانيست
كشته دلبرند وارتباطش
فقط براي برخي از نكاتش!
پرنده پر، كلاغه پر، صفا پر
صداقت، از وجود آدما، پر
دلا، قسم بخور، اگر كه مردي
كه ديگه گرد عاشقي نگردي
ما توي صحبت رك و راستيم داداش
عشق اگه اينه، ما نخواستيم داداش
حال كذايي به شما ارزوني
عشقريايي به شما ارزوني"
-- ابوالفضل زرويی نصرآباد
اينو آبجی کوچيکهی مسعود خواسته بود، از سايت ابراهيم نبوی...
لينک ثابت |
Saturday, September 18, 2004
...وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا...
عيد مبارک...
لينک ثابت |
Friday, September 17, 2004
"در گوشه اين جهان بيمار
جايي که به دل نمانده دلدار
گاوي دو سه در ميان آخور
بودند به هم رفيق و دم خور
يک گاو نر جوان نادان
عاشق شده بود ميان ايشان
مي زد به در طويله اش شاخ
و ندر پي آن همه اش بگفت آخ
آن قدر که او نمود فرياد
تن خسته شد و زمين بيافتاد
اشکي زميان چشم مستش
غلطيد به روي کتف و دستش
ليسيد زروي شانه آن اشک
آن رنگ پريده چون کشک
گاوان دگر همه پريشان
در دور و برش ز قوم و خويشان
صد حلقه به گردنش ببستند
تا مهر سکوت او شکستند
گفتند: پسر تو را چه حال است
آشفتگي چون تو محال است
ما را تو مگر غريبه داني
کين راز نموده اي نهاني ؟
گفتا که کنار آغل ما
يک گاو گزيده بود ماوا
حوري صفتي , بلند گاوي
کاندر صفتش شگفت راوي
با صوت و نواي همچو دستان
گاوي ز نژاد انگلستان
بوده است به وصف و نام ليلي
اشکم ز همو شده است سيلي
اين خاطره هاي او به يادم
مي آيد و مي دهد به بادم
روزي به هواي گشت و صحبت
با يک دل پر اميد و جرات
روي چمن و کنار گاري
رفتم به هواي خواستگاري
گفتم : سرحالي يا حبيبي؟
گفتا به تو چه مگر طبيبي!
ديدم که طرف چقدر ظريف است
صدتاي مرا طرف حريف است
گفتم که عزيز قهوه رنگم
اي خوشگلِ خوشگلا ، قشنگم
مو ريخته اي به روی شانه
آشوب زني در اين ميانه
آن گه که بديدمت به گلزار
زان روز بگشته حال ما زار
عاشق شده ام به شاخ نازت
بر چشم درشت نيمه بازت
اي من بشوم فدا و قربان
بر آن دهن هميشه جنبان
حرفی بزن و به جاي نشخوار
يک چاره به پيش ما تو بگذار
ترسم صنما جنون بگيرم
از عشق تو آخرش بميرم
گفتا بدبخت نحيف ورپريده
اي گاو جوان دم بريده
تنها بروي به خواستگاري
گوساله! مگر پدر نداري؟!
رو با پدرت بيا به پيشم
صحبت بکنيد به قوم و خويشم
تا بله برون جواب بگيري
شايد فرجي شود نميري
گفتم به خودم چه اشتباهي
جز توبه دگر نمانده راهي
بايد که عيان کنم خبر را
بايد که خبر کنم پدر را
رفتم چو فشنگ نزد بابا
گفتم به حيا و شرم و ايما
بعد از دو سه فال و استخاره
با لحن مشوش و اشاره
عاشق شده ام پدر دوا چيست
بي ليلي به من نفس روا نيست
بنگر تو کنون به حال زارم
بر عشق و جنون کشيده کارم
گفتا پدرم که اي پسر جان
اي گاو زبان نفهم نادان
آن گاو که از نژاد ما نيست
هم آخوري اش به تو روا نيست
ناگه بزدم فغان و فرياد
يک دم بکن از شباب خود ياد
عشق است و نداني و جواني
من عاشقم اي پدر نداني
باشد که خودت به راه آيي
من راضي شدم به هر چه خواهي
فردا که شود دم سحرگاه
يک دسته بخر ز يونجه و کاه
با هم برويم به خواستگاري
در زير همان درخت و گاري
صبح سحر از ميان تختم
برجستم از طويله رفتم
در راه خريدم دسته اي کاه
خشکم زده شد سريع و ناگاه
قصاب به پيش چرخ گاري
در دست گرفته تيغ کاري
ليلي مرا گلو بريده
کشته است و وِرا شکم دريده
گل چين قضا گل مرا چيد
افسوس دگر نخواهمش ديد
اين چرخ زمانه کي وفا کرد
تقدير مرا از او جداکرد
از جور و جفاي مشدي عباس
آن ليلي من بگشته کالباس
از ليلي من نمانده يک مو
مجنون شده ام ليلي من کو
اي اهل طويله من خمارم
بي ليلي خود نوا ندارم
بدبخت ترم ز مرغ و ماهي
بيچاره از اين جنون گاوي!"
اينو 6-7 سال پيش سعيد صفری گذاشته بود تو بیبیاس مجلس، نمیدونم شاعرش کيه! (:
لينک ثابت |
Thursday, September 16, 2004
اينم از رجبالمرجّب! سال به سال دريغ از پارسال!
ميگن يه درختی هست توی جهنّم، به اسم شجرة الزقّوم؛ کسايی که تو ماه رجب گناه میکنن، جاشون رو اين درخته! ):
ببينيم تکليفمون با ماه شعبان و درخت طوبی چيه؟! (:
لينک ثابت |
Wednesday, September 15, 2004
های فلوننتينو پرز! ضابلو! چن بار بهت گفتم دلبوسکه رو بذا سرمربی؟!
چن بار گفتم ماکهلهله رو نفروش؟! لااقلّکندش میفروشی، جاش ويرا رو بخر، نه اون بکام بچه قرتی رو! ها؟! چن بار گفتم؟!
حقّته! همينمون مونده بود که از آلمانيا ببازيم!
حيف که اينجا آدمای متشخّص رفت و آمد میکنن، وگرنه اونی رو که بايد، بهت میگفتم!
اجالتاً يه ميل بزن تا تکليفتو روشن کنم. )-X
پ.ن. بارسلوناهه لامصّب چه تيمی شده! L-:
لينک ثابت |
Tuesday, September 14, 2004
"لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ"
چنين گفت هابيل
لينک ثابت |
آن كو به دل دردي ندارد آدمي نيست
بيزارم از بازار اين بي هيچ دردان
لينک ثابت |
Monday, September 13, 2004
Saturday, September 11, 2004
من به گور هفت جدّم بخندم اگه يه بار ديگه با اين بچه مايهدارا برم الّلیتلّلی! )-X
بابا من با اين پول يک سالِ تمام زندگی می کردم بیانصافا! )):
لينک ثابت |
Friday, September 10, 2004
غصه در آن دل رود کز هوس وی تهیست
غم همه آن جا شود کان بت عيّار نيست! (:
لينک ثابت |
Thursday, September 09, 2004
| وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ
لينک ثابت |
| دو هفتهس نماز صبحم قضا میشه. -مث قديما-
لينک ثابت |
Wednesday, September 08, 2004
Monday, September 06, 2004
آقا هر گونه ارتباط من با الپر و اون شعر بیناموسی که باهاش به اينجا لينک داده، قوياً تکذيب می شود. پسرهی اصلاح طلب! &-: (;
لينک ثابت |
Saturday, September 04, 2004
إِنَّمَآ أَشْكُوا بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ
لينک ثابت |
Saeed AkhlaghpourSaeed AkhlaghpourMohammad Taherzadeh Sani
|